جنون جولانیام هرجا بهوحشت رهنماگردد
دو عالم گردباد آیینهٔ یک نقش پاگردد
گر آزادی هوس داری چو بو از رنگ بیرون آ
هوا گل میکند دودی که از آتش جدا گردد
به بزم وصل عاشق را چه امکان است خودداری
که شبنم جلوهٔ خورشید چون بیند هوا گردد
نیاز عاشقان سرمایهٔ ناز !ست خوبان را
به پایت دیده تا دل هر چه افشاند حنا گردد
چنین کز ضعف در هرجا تحیر نقش میبندم
عجب دارم گر از آیینه تمثالم جدا گردد
کسی تاکی بهدوش ناله بندد محمل خسرت
عصا بشکن درآن وادیکه طاقت نارساگردد
عوارضکثرتاسمیست ذات واحد ما را
خللدر شخصیکتا نیستگر قامتدوتاگردد
طواف خاک مجنون و مزار کوهکن تا کی
اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد
هوای هرزهگردی میزند موج از غبار من
مبادا همچو گردابم سر وامانده پا گردد
نم خجلت ز هستی همت من برنمیدارد
که میترسم عرق سرمایهٔ آب بقا گردد
سراغ عافیت در عالم امکان نمییابم
من و رنگی و امیدی ندانم تا کجا گردد
دل آگاه را لازم بود پاس نفس بیدل
به دام ربشه افتد چونگره از ریشه واگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی حالات عاشق و احساسات او میپردازد. شاعر از جنون و وحشت ناشی از عشق صحبت میکند و به تمثیلهای مختلفی برای بیان آرزوها و دلتنگیهای عاشقانه میپردازد. او به آزادی، نیاز و وابستگی عاشقان اشاره میکند و تأکید دارد که در بزم محبوب نمیتوان خودداری کرد. همچنین، شاعر به چالشهای زندگی و حسرتهایی که ممکن است ایجاد شود، اشاره میکند. در نهایت، او از جستجوی عافیت و عدم توانایی در پیدا کردن آرامش در این دنیا مینویسد و به مراقبت از دل و نفس اشاره میکند. کلیت شعر به تعبیر عمیق و احساسی از عشق و وجود انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: دیوانگی من در هر مکانی که به ترس و وحشت اشاره کند، تبدیل به طغیانی میشود که دنیا را مانند آینهای از یک رد پا در میآورد.
هوش مصنوعی: اگر آرزوی آزادی داری، مانند بوی گلی که از رنگ جدا میشود، باید از دودی که از آتش برمیخیزد دوری کنی.
هوش مصنوعی: در مراسم وصل و عشق، هیچ راهی برای جلوگیری از هیجان و جذبه وجود ندارد، همانطور که وقتی شبنم زیبایی خورشید را میبیند، بهطور طبیعی تحت تأثیر قرار میگیرد و به حرکت در میآید.
هوش مصنوعی: عاشقان به محبت و عشق نیاز دارند و زیباییهای خوبان میتواند این عشق را به شکوفایی برساند. در واقع، هر گلی که از دل عاشقان میروید، میتواند زیبایی و رنگ خاصی پیدا کند و ستودنی شود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که به خاطر ناتوانی و ضعف خود در هر جا دچار سردرگمی میشوم. به شدت تعجب میکنم اگر تصویر من در آینه از من جدا شود. در واقع، این بیانگر وابستگی عمیق من به تصویر خود و تأمل بر روی آن است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بهدوش خود بار غم را حمل کند و در این مسیر به ناله و شکایت بپردازد، در جایی که توان و قدرتش به پایان رسیده، باید عصایش را بشکند و از آنجا دور شود.
هوش مصنوعی: وجود ما ممکن است نشانههای مختلفی داشته باشد، اما این تفاوتها به ذات واحد ما خدشهای نمیزنند، حتی اگر به ظاهر به دو شکل مختلف نمایش داده شویم.
هوش مصنوعی: سفر به دور خاک مجنون و جایی که کوهکن آرامیده، تا کی ادامه خواهد داشت؟ اگر کسی عشق و دیوانگی در سر دارد، باید بگوید تا دور ما بچرخد.
هوش مصنوعی: هوای ولگردی در دل من طوفانی به پا کرده و نگرانم که مبادا همچون گردابی شوم که پاهایم را به زیر بکشد و نتوانم بروم.
هوش مصنوعی: من از وجود خودم شرمندهام و اگرچه تلاشم را میکنم، اما نگرانم که زحمت و تلاش من به مثابه مایعی که برای بقا لازم است، تبخیر شود.
هوش مصنوعی: من در این دنیای پر از مشکلات و چالشها نمیتوانم به دنبال آرامش و راحتی بگردم و نمیدانم امید و رنگ زندگیام تا چه اندازه ادامه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: دل آگاه باید مراقب باشد، چرا که نفس بیخبر ممکن است به دام افتد و همانند گرهای که از ریشه باز میشود، از اصل خود دور گردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۸
طواف خاک مجنون و مزار کوهکن تا کی
اگر سودا سری دارد بگو تا گرد ما گردد
خوشا طغرل ازین یک مصرع بحر سخن بیدل
اگر سودای سر دارد بگو بر گرد ما گردد
خوشا چشمی که با آن طاق ابرو آشنا گردد
کز این محراب هر حاجت که می خواهی روا گردد
در ایام خط از عاشق عنا نداری نمی آید
گدای شرمگین در پرده شب بی حیا گردد
دل بیگانه خوی من میانجی برنمی دارد
[...]
فضای دل خلاص از خار خار غم کجا گردد؟
ز چنگ خاربن، دامان صحرا کی رها گردد؟
طلب پیش کریمان، احتیاج سائلان باشد
چو کف از سیم وزر خالی شود، دست دعا گردد
ندارند از ته دل الفتی اهل جهان باهم
[...]
گمان دارم که در زیر فلک قحط فضا گردد
در این گلشن اگر یک غنچه امید وا گردد
نظر تنگی است این گردون که با وسعت نمیسازد
به تنگ آید دل گرمی اگر مطلب روا گردد
کمانداری است بیرحمی که زورش کس نمی داند
[...]
ز دنیا هر که شد لبریز عمرش بی بقا گردد
چو کشتی پر شود از آب گرداب فنا گردد
نوید وصل فارغ می کند از ناله عاشق را
جرس را چون گره از دل گشاید بی صدا گردد
نباشد خواب آسایش به گلشن چشم شبنم را
[...]
چو بیداد محبت بیش شد حاجت روا گردد
که دل را رخنه های سینه محراب دعا گردد
چو می از شیشهٔ واژون نگار ناز پروردم
گر آید سوی من از ناز در هر گام واگردد
غبار غم زبس داریم بر رو گرد برخیزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.