گنجور

 
بیدل دهلوی

آمدم تا صد چمن بر جلوه‌نازان بینمت

نشئه، در، سر می به ساغر،‌گل به دامان بینمت

همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم

این زمان همچون نگه درچشم حیران بینمت

گرد دامانت به مژگان نیاز افشانده‌ام

بی‌کسوف اکنون همان خورشید تابان بینمت

ای مسیحا نشئهٔ رنج دو عالم احتیاج

برنگه ظلم است اگرمحتاج درمان بینمت

دیدهٔ خمیازه سنجی چون قدح آورده‌ام

تا به رنگ موج صهبا مست جولان بینمت

عالمی ازنقش پایت چشم روشن می‌کند

اندکی پیش آی تا من هم خرامان بینمت

حق ذات تست سعی دستگیریهای خلق

تا ابد یارب عصای ناتوانان بینمت

عرض تعداد مراتب خجلت شوق رساست

آنچه دل ممنون دیدنها شود آن بینمت

غنچگیهایت نصیب دیدهٔ بیدل مباد

چشم آن دارم‌که تا بینم‌گلستان بینمت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
بیدل دهلوی

همین شعر » بیت ۷

حق ذات تست سعی دستگیریهای خلق

تا ابد یارب عصای ناتوانان بینمت

طغرل احراری

ای خوش آن مصرع که طغرل می‌سراید بیدلی

تا ابد یا رب عصای ناتوانان بینمت!

بلند اقبال

ای سیه زلف نگار از بس پریشان بینمت

همچو خود سرگشته بر رخسار جانان بینمت

با وفائی چون ز مرگ من ترا هست آگهی

ز آن سیه پوشیده ای زآنرو پریشان بینمت

روی گندم گون یار من بود باغ بهشت

[...]

طغرل احراری

سرو من باز آ که تا سرو خرامان بینمت

هر طرف جولان نما تا مست جولان بینمت!

شد دلم پروانه اندر آتش شمع رخت

کز فروغ چهره بر آن رو چراغان بینمت

خاک شد در راه عشقت همچو من بسیار کس

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه