باز وحشیجلوهایدر دیده جولانکرد و رفت
از غبارم دستبر همسوده سامانکرد و رفت
پرتو حسنی چراغ خلوت اندیشه شد
در دل هر ذره صد خورشید پنهانکرد و رفت
رنجها در عالم تسلیم راحت میشود
شمع از خار قدم سامان مژگانکرد و رفت
بیتمیزی دامن نازی به صحرا میفشاند
شوخی اندیشهٔ ما راگریبانکرد و رفت
بود در طبع سحرنیرنگ شبنم سازییی
تنگی غفلت نفس را اشک غلتانکرد و رفت
نیستم آگه زنقش هستی موهوم خویش
اینقدر دانمکه بر آیینه بهتانکرد و رفت
رنگگرداندن غبار دست بر هم سوده بود
بیخودی آگاهم از وضع پریشانکرد و رفت
سعیبیرونتازیات زینبحرپر دشوار نیست
میتونچونموجگوهرترکجولانکرد و رفت
خاک غارتپرور بنیاد این ویرانهایم
هرکه آمد اندکی ما را پریشانکرد و رفت
جای دل بیدل درین محفل پسندی داشتم
بسکه تنگآمد پریافشاند وافغانکرد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی زیباییهای نامکانی و احساساتی پرداخته است که در زندگی وجود دارد. شاعر با استفاده از تصاویری مانند "باز وحشی" و "پرتو حسنی"، به مفهوم گذرایی زیباییهای زندگی و چالشهای روحی اشاره میکند. رنج و راحتی در عالم تسلیم، و همچنین ناپایداری وجود انسان در این دنیای غبارآلود، از مضامین کلیدی شعر هستند. شاعر از ناآگاهی خود نسبت به حقیقت هستی سخن میگوید و احساس میکند که در دنیای فریبندهای زندگی میکند که هر لحظه او را پریشان میکند. در نهایت، او به محفلها و روابط انسانی اشاره میکند و بیان میکند که دلش در این دنیا تنگ شده است.
هوش مصنوعی: یک پرندهٔ وحشی در دیدگانم به نمایش درآمد و پس از آنکه دور شد، از غبار و پریشانی من، دستهایم را به هم زدم و به خودم نظم و ترتیب دادم و رفتم.
هوش مصنوعی: نور زیبایی که از حسن او تابید، مانند چراغی در دل رویاها و افکار انسانها روشن شد. در دل هر ذره، صدها خورشید به طور پنهانی جا گرفتند و سپس ناپدید شدند.
هوش مصنوعی: رنجها در دنیا وقتی با تسلیم پذیرفته شوند، به آرامش تبدیل میشوند. مانند شمعی که از خارهایی که به آن برخورد کرده است، درس میآموزد و با زیبایی و صلابت به مسیر خود ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: نابسامانی و ناپاکیهای یک زندگی، زیبایی آن را تحت تأثیر قرار میدهد و سبب میشود که افکار خام و بیپایه ما به چالش کشیده شوند و از ما دور شوند.
هوش مصنوعی: در طبیعت، سحر و جادو وجود دارد که مانند شبنم، میتواند بیخبر از خود، غفلت و بیتوجهی روح انسان را با اشکها پر کرده و از بین ببرد.
هوش مصنوعی: من از حقیقت وجودی خود آگاه نیستم، اما میدانم که مانند تصویر در آینه، فقط تهمتی بوده و پس از آن رفت.
هوش مصنوعی: غبار را با دست بر هم زدن به رنگهای مختلف درآورده بود و در این حال بیاختیار از وضع آشفتهام آگاه شد و پس از آن رفت.
هوش مصنوعی: اگر تلاشت را به کار بگیری، خروج از این دریای پرفراز و نشیب چندان سخت نیست؛ زیرا مانند موجی که گوهر را از دل دریا بیرون میآورد، میتوانی از آنجا خارج شوی و به موفقیت برسی.
هوش مصنوعی: ما از خاکی آمدهایم که ویرانی را پرورش میدهد. هر کسی که به اینجا آمده، کمی ما را نگران کرده و بعد رفته است.
هوش مصنوعی: در این جمع، احساسات عمیق و غمناک دل بیدل را به وضوح حس کردم. او به خاطر اندوختههای گذشتهاش از جمع فاصله گرفت و با دلی سرشار از غم، به ناچار یادهایی را که به او زخم زده بود، ترک کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یار دل بر بود و از من روی پنهان کرد و رفت
ای گل خندان مرا چون ابر گریان کرد و رفت
تا به زنجیر کسی سر درنیارد بعد از این
حلقهای از زلف خود در گردن جان کرد و رفت
یوسف خندان که رویش ملک مصر حسن داشت
[...]
آمد آن سنگین دل و صد رخنه در جان کرد و رفت
ملک جان را از سپاه غمزه ویران کرد و رفت
آنکه در زلف پریشانش دل ما جمع بود
جمع ما را، همچو زلف خود، پریشان کرد و رفت
قالب فرسوده ما خاک بودی کاشکی!
[...]
شهریار من مرا پابست هجران کرد و رفت
شهر را بر من ز هجر خویش زندان کرد و رفت
وقت رفتن داد تیغ غمزه را زهراب ناز
وان نگه کردن مرا صد رخنه در جان کرد و رفت
من فکندم خویش را از خاکساری در رهش
[...]
بوی زلف او حواسم را پریشان کرد و رفت
برگ عیش پنج روزم را به دامان کرد و رفت
آه دود تلخکامان کار خود را می کند
زلف پندارد را خاطر پریشان کرد و رفت
ذره ای از آفتاب عشق در آفاق نیست
[...]
دلبر قصاب آمد جا به دکان کرد و رفت
دنبه خود را به سیخ ما نمایان کرد و رفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.