عمرگذشته بر مژهام اشک بست و رفت
پرواز صبح، بیضهٔ شبنم شکست و رفت
از خود تهی شوید و ز اوهام بگذرید
خلقی درین محیط به کشتی نشست و رفت
از نقد و جنس حاصل اینکارگاه وهم
دیدیم باد بودکه آمد به دست و رفت
رفتن قیامتیستکه پا لغز کس مباد
هرچند حقپرست، شد اتشپرست و رفت
پوشیده نیست رسم خرابات ما و من
هرکس بهه یکدو جام نفسگشت مست و رفت
در سینه داشتم دلکی عاقبت نماند
آه این سپند سوخته با ناله جست و رفت
بند کشاکش نفس آخر گسیخت عمر
با خویش برد ماهی پر زور شصت و رفت
چشم گشوده وحشت دل را بهانه بود
شاهین بیتماغه رها شد ز دست و رفت
کس محرم پیام دم واپسین نشد
کز دل چه مژده داد به دل پست پست و رفت
شمعی زبان موعظت بزم گرم داشت
گفتم چسان روم ز در دل نشست و رفت
بیدل غبار قافلهٔ اعتبار ما
باری دگر نداشت همین چشم بست و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوعاتی چون گذر زمان، فراق و تلاش برای رهایی از اوهام میپردازد. او به تأثیرات زندگی و ناپایداری آن اشاره میکند و بیان میکند که چگونه احساسات و تجربیات انسانها به سرعت از بین میرود. از دلتنگی برای گذشته و از دست دادن لحظات لذتبخش سخن میگوید و همچنین به نقش ناپایدار عشق و تعلقات در زندگی اشاره دارد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که همه چیز در این دنیا به سرعت میگذرد و از بین میرود.
هوش مصنوعی: دورهی زندگیام با اشکی بر مژهام گذشت و از بین رفت. صبح فرا رسید و شبنمها که در نور خورشید میدرخشیدند، نابود شدند و رفتند.
هوش مصنوعی: خود را خالی کنید و از تصورات بیهوده عبور کنید. افرادی در این دنیا سوار بر کشتی شدند و به سفر رفتند.
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که از نتایج و محصولات این کارگاه، تنها یک حس و خیال به دست آمد. به طوری که همان حس هم مانند بادی بود که به سوی ما آمد و به سرعت از دست رفت. یعنی آنچه به دست آمده، خیلی زود از بین رفته و پایدار نیست.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که در زمان مرگ یا در لحظهای حساس، هر فرد به سرنوشت خود میرسد و هرچند که ممکن است کسی در طول زندگی تلاش کرده باشد تا راه درستی را برگزینند، در نهایت سرنوشت او میتواند متفاوت باشد و به سمت خودخواهی یا گمراهی برود.
هوش مصنوعی: در دنیای شبانه، عادتهای ما پنهان نیست و هر کسی با نوشیدن یک یا دو جام، مست میشود و به راه خود میرود.
هوش مصنوعی: در دل خود گنجی از عشق داشتم که در نهایت دیگر نماند. آه، این سوختگی مانند چوب سوخته با نالهای از دل بیرون رفت و به فراموشی سپرده شد.
هوش مصنوعی: زمانی که زندگی به آخر میرسد و مشکلات و دردها به اوج خود میرسند، ناگهان عمر به پایان میرسد. مانند ماهی قوی که با خود مدت زیادی را سپری کرده است، اما به ناچار از دنیا میرود.
هوش مصنوعی: چشم باز کردن، دلی پر از وحشت را بهانه میکند. شاهینی که هیچ پر و بالی ندارد، از دست رها میشود و میرود.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست رازهای آخرین لحظه را درک کند، که چگونه دل پست و حقیر را با خبر خوشی پر کرد و سپس از دنیا رفت.
هوش مصنوعی: شمعی در فضای دلانگیز و پرشور بانگ نصیحت میزد. از خودم پرسیدم چگونه میتوانم از اینجا بیرون بروم، اما او در دل من نشسته بود و رفت.
هوش مصنوعی: چشمپوشی از دنیا و زرق و برق آن، به ما نشان میدهد که ارزشها و اعتبارهای دنیایی زودگذر هستند. زندگی با تمام چالشهایش به سوی پایان میرود و در نهایت هیچ چیز جز یادها باقی نمیماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رفتی به بزم غیر و نکونامی تو رفت
ناموس صدقبیله ز یک خامی تو رفت
اکنون اگر فرشته نکو گویدت چه سود
در شهر صد حکایت بدنامی تو رفت
هم صحبت رقیب شدی از غرور حسن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.