صبح از دل چاککه دراین باغ سخن رفت
کز جوش گل و لاله قیامت به چمن رفت
آن مطلب نایابکه هرگز نتوان یافت
دامان گلی بود که دوش از کف من رفت
با بخت سیه، یاد شب عید ندارم
یارب چه هما بر سر من سایهفکن رفت
گلچینی فرصت چو سحر زد به دماغم
تا دامن رنگم به شبیخون شکن رفت
جز بر رخ عبرت در فکرم نگشودند
هر رشتهکه واشد زگریبان بهکفن رفت
پیریست به جز حسرتم اکنون چه توان خورد
نعمت همه آب است چو دندان ز دهن رفت
ای شمع سحر فرصت پرواز نداربم
باید مژه افشاند کنون بال زدن رفت
واماندگی از مقصد گمگشته سراغیست
لب نقش قدم بود به هر ره که سخن رفت
هستی الم خفت منصوری ما داشت
بفسکشمکش دار و رسن رفت
صیقلگر آیینهٔ تجدید قدیم است
نتوان به نوی غافل از این ساز کهن رفت
چون صورت خواب از من و ما هیچ ندیدیم
کامد به چهرنگ آمد ورفتن بهچه فن رفت
بیدل پی هستی به عدم میرسد اخر
غربت تک وتازیستکه خواهد به وطن رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و نگرانیهای عاطفی شاعر میپردازد. او از دلتنگی و فقدان چیزی نایاب در زندگی خود سخن میگوید، چیزی که به طور ناگهانی از دست رفته است. شاعر به یاد شب عید و شادیهایی که بر او گذشته، حسرت میخورد و از بخت بد خود شکایت میکند. او به زیبایی گلها و لحظاتی از زندگی اشاره دارد که گذرا و غیرقابل بازگشت هستند و بیان میکند که هرچه در زندگی تجربه کرده، به نوعی به یادآوری درد و حسرتی بیانجامد.
شاعر همچنین به چالشهای زمان، احساس پیری و ناتوانی در تغییر اوضاع اشاره میکند. او در نهایت تأمل میکند که زندگی یک خواب است و هر چیزی که وجود دارد، به مرور زمان به سمت عدم و نابودی پیش میرود. در مجموع، شعر فضایی مالیخولیایی و تأکیدی بر گذرا بودن عمر و زیباییهای زندگی دارد.
هوش مصنوعی: صبح، از دل درختان چاکدار باغ، خبری رسید که از شور و شوق گلها و لالهها، حال و هوای خاصی در چمن ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: آن چیزی که کمیاب و ارزشمند است، همانند دامن گلی است که دیروز از دست من رفته و هرگز نتوانم دوباره آن را پیدا کنم.
هوش مصنوعی: با شانس بد، دیگر یاد شب عید را ندارم. خدایا، چه ابر غمناکی بر سر من سایه افکنده است.
هوش مصنوعی: فرصت زیبایی مانند بوی گل، به روح من سر زد و باعث شد تا رنگ و زندگیام تحت تأثیر یک تغییر ناگهانی قرار بگیرد.
هوش مصنوعی: تنها بر چهرهی عبرت نگاهم دوخته شده و جز این، به هیچ چیز دیگری نیندیشیدم. هر رشتهای که از گردن جدا شد، به کفن رفت.
هوش مصنوعی: حالا که به پیری رسیدهام، جز حسرت چیزی ندارم. با وجود اینکه نعمتها در دسترس است، مثل آب که به راحتی میتوان از آن استفاده کرد، اما من نمیتوانم از آن بهرهمند شوم چون دندانهایم دیگر در دهان نیستند و نمیتوانم بخورم.
هوش مصنوعی: ای شمع صبح، من فرصتی برای پرواز ندارم؛ باید چشمم را ببندم، چون حالا زمان پرواز از دست رفت.
هوش مصنوعی: عدم رسیدن به مقصد، نشانهای از گمشدگی در مسیر است. هر جا که سخن و گفتوگویی صورت گرفت، نشانهای از وجود ردپاهاست.
هوش مصنوعی: در این بیت، به وضعیت و سرنوشت فردی اشاره شده است که درگیر مشکلات و چالشهایی است. او به نوعی از خواب غفلت خارج شده و با سختیهایی روبروست که ممکن است ناشی از سرنوشت و تقدیر او باشد. در این فرآیند، او به مبارزه و تلاش ادامه میدهد و به نوعی به سراغ حل مسائل خود میرود. در کل، این متن بیانگر تلاش و کشمکش انسان در برابر مشکلات زندگی است.
هوش مصنوعی: صنعتی که به بازسازی و بهبود اشیاء قدیمی میپردازد، در واقع به ما نشان میدهد که نمیتوان بدون توجه به اصول و پایههای سنتی، به نوآوری پرداخت.
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این مسئله اشاره میکند که ما در عالم خواب و خیال نمیتوانیم چهرهای از خود و دیگران ببینیم و به همین دلیل نمیدانیم که چه اتفاقاتی در حال رخ دادن است. بنابراین، با کنجکاوی به رنگ و ترکیبهای جدیدی که در زندگی به وجود میآید و شیوههایی که برای رفتن و ناپدید شدن انتخاب میشوند، توجه میکنیم.
هوش مصنوعی: در پایان، انسان با وجود تمام سختیها و تنهاییهایی که تجربه میکند، به حقیقت وجودی و اصالت خود نزدیک میشود و این سفر به سرزمین واقعی خود را آغاز خواهد کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از ناخن دخل آنچه به رخسار سخن رفت
از کاوش غم بر دل بی کینه من رفت
زنهار خمش باش که چون خامه درین بزم
کم عمر شد آن کس که به دنبال سخن رفت
فریاد که گلبانگ پریشان من آخر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.