دوش از نظر خیال تو دامنکشان گذشت
اشک آنقدر دوید ز پی کز فغان گذشت
تا پر فشاندهایم ز خود هم گذشتهایم
دنیا غم تو نیست که نتوان از آن گذشت
دارد غبار قافلهٔ ناامیدیام
از پا نشستنی که ز عالم توان گذشت
برق و شرار محمل فرصت نمیکشد
عمری نداشتم که بگویم چهسان گذشت
تا غنچه دم زند ز شکفتن بهار رفت
تا ناله گل کند ز جرس کاروان گذشت
بیرون نتاختهست ازین عرصه هیچ کس
واماندنیست اینکه تو گویی فلان گذشت
ای معنی آب شو که ز ننگ شعور خلق
انصاف نیز آب شد و از جهان گذشت
یک نقطه پل ز آبلهٔ پا کفایت است
زین بحر همچو موج گهر میتوان گذشت
گر بگذری ز کشمکش چرخ واصلی
محو نشانه است چو تیر از کمان گذشت
واماندگی ز عافیتم بینیاز کرد
بال آنقدر شکست که از آشیان گذشت
طی شد بساط عمر به پای شکست رنگ
بر شمع یک بهار گل زعفران گذشت
دلدار رفت و من به وداعی نسوختم
یارب چه برق بر من آتش به جان گذشت
تمکین کجا به سعی خرامت رضا دهد
کم نیست اینکه نام توام بر زبان گذشت
بیدل چه مشکل است ز دنیا گذشتنم
یک ناله داشتم که ز هفت آسمان گذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این بیتها به موضوع گذر زمان و دلتنگی نسبت به معشوق میپردازد. او از عبور لحظات و از دست دادن فرصتها سخن میگوید و اشاره میکند که چگونه احساسات و اشکها مثل یک قافله در حال عبورند. شاعر بیان میکند که غم معشوق در زندگی او سنگینی میکند و نمیتواند به راحتی از آن بگذرد. او همچنین از ناامیدی و دردهای زندگی صحبت میکند و حسرتهایی که از گذر عمر به دل دارد.
شاعر به نوعی دچار بیاعتنایی به دنیای اطرافش شده و میگوید که دیگران نیز در این عرصه احساس غریبگی میکنند. او در آخر به سختی گذر از مشکلات و فراز و نشیبهای زندگی اشاره میکند و در کل با زبانی عاطفی و شاعرانه به مسأله فراق و گذر عمر میپردازد.
هوش مصنوعی: دیروز در خواب و خیال تو، دامنکشان گذشت، به طوری که اشک به حدی از چشمانم ریخت که انگار فریادی از دل برآمد و مرا به دنبال خود کشید.
هوش مصنوعی: ما از خود به جایی رسیدهایم که دیگر به نگرانیهای دنیا توجهی نداریم. دنیا به این درد و غم نمیارزد که بخواهیم از آن عبور کنیم.
هوش مصنوعی: حس ناامیدی و غم به قدری در وجودم نشسته که انگار دیگر توانم را برای ادامه مسیر از دست دادهام.
هوش مصنوعی: برق و آتش زندگی فرصتی برایم فراهم نکرد تا به تو بگویم چطور روزگار گذشته است.
هوش مصنوعی: به محض اینکه غنچه گل لب باز کند و نشانههای بهار را نشان بدهد، کاروانی از راه میگذرد و گلها به صدای زنگ آن کاروان ناله سر میدهند.
هوش مصنوعی: هیچکس از این میدان بیرون نرفته و در واقع، هیچکس در اینجا باقی نمانده است؛ اینکه تو میگویی فلانی گذشت، درست نیست.
هوش مصنوعی: ای گوهر ناب، خود را مانند آب در بیاور، زیرا که به خاطر نادانی و بیخودی مردم، حتی انصاف نیز کمرنگ شده و از میان رفته است.
هوش مصنوعی: فقط یک نقطه از زخم پا کافی است تا از این دریا مانند موجی از گوهر عبور کرد.
هوش مصنوعی: اگر از مشکلات و چالشهای زندگی عبور کنی، به حقیقتی عمیق دست خواهی یافت که مانند تیری است که از کمان رها میشود و به هدف خود میرسد.
هوش مصنوعی: مشکلات و سختیهایی که در زندگی با آنها روبهرو شدم، آنقدر من را قوی کرده است که دیگر نیازی به حمایت و راحتی ندارم. این سختیها باعث شدهاند که از محدودیتهایم فراتر بروم و به ارتفاعات جدیدی دست یابم.
هوش مصنوعی: عمر انسان به سرعت گذشت و مانند شمعی که در یک بهار زود میسوزد، به پایان رسید. رنگ و زیبایی زندگی، شبیه به گل زعفران، لحظهای درخشید و سپس از بین رفت.
هوش مصنوعی: دلبر رفت و من به خداحافظی نرسیدم. ای کاش، چه آتش سوزانی بر جانم فرود آمد.
هوش مصنوعی: اجازه دادن به نفوذ و تسلط نمیتواند به سادگی با زیبایی حرکاتت به دست بیاید، زیرا نام تو همواره بر زبانها جاری است و این خود نشانهای از قدرت و محبوبیت توست.
هوش مصنوعی: ز گذشتهام بر دنیا غمگینم و عبور کردن از آن برایم دشوار است. تنها فریادی داشتم که از عرش آسمانها فراتر رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بس آه کم ز عشق تو از آسمان گذشت
بس اشک کم ز هجر تو از دیدگان گذشت
هم جانم از فراق توایجان بلب رسید
هم کاردم ز هجر تو از استخوان گذشت
در آب دیده غرقم و این از همه بتر
[...]
وقت گلم تمام به آه و فغان گذشت
چون بگذرد خزان که بهارم چنان گذشت
زین انجمن چه دید که بیرون نمی رود
دیوانه یی که از سر کون و مکان گذشت
سهلست اگر کنند ز جامی مضایقه
[...]
یاری نماند و کار ازین و از آن گذشت
آه مخدرات حرم ز آسمان گذشت
واحسرتای تعزیه داران اهل بیت
نی از مکان گذشت که از لامکان گذشت
دست ستم قوی شد و بازوی کین گشاد
[...]
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریک بینیت چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
[...]
روزی که حرف عشق مرا بر زبان گذشت
چون خامه مد زخم من از استخوان گذشت
هر رخنه قفس دری از فیض بوده است
صد حیف ازان حیات که در آشیان گذشت
یک بار دست در کمر بلبلان نزد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.