یأس مجنون آخر از پیچ و خم سودا گذشت
با شکستی ساخت دل کز طرهٔ لیلا گذشت
غفلت ما گر به این راحت بساط آرا شود
تا ابد نتوان به رنگ صورت از دیباگذشت
هم در اول باید از وهم دو عالم بگذری
ورنه امروز تو خواهد دی شد و فردا گذشت
جومن اشکم در نظر موجیست کز دپا رمید
شعلهٔ آهم به دل برقی ست کز صحرا گذشت
چند، چونگرداب بودن سر به جیب پیچ وثاب
میتوان چونموج دامن چید و زین دریاگذشت
کاش هم دوش غبار، از خاک برمیخاستیم
حیف عمر ما که همچون سایه زیر پا گذشت
خون شو ای حسرت که از مقصد رهت دور است دور
آخرت درپیش دارد هر که از دنیا گذشت
در دل آن بیوفا افسون تأثیری نخواند
تیر آهم چون شرر هرچند.از خاراگذشت
بر بنای دهر از سیل قیامت نگذرد
آنچه از روی عرقناک تو بر دل ها گذشت
هستی ما نام پروازی به دام آورده بود
بینشانی بال زد چندانکه از عنقاگذشت
بزم هستی قابل برهم زدن چیزی نداشت
آنکه بگذشت از علایق پر به استغنا گذشت
داغ هرگز زیر دست شعلهٔ تصویرنیست
بسکه واماندیم نقش پای ما از ماگذشت
حیف بر منصور ما تسلیم راهی وانکرد
از غرور وهم بایست اندکی بالا گذشت
از لباس تو به عریان است تشریف نجات
بپدل امشپ موج می ازکشتی صهباگذشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی مفهوم یأس و گذر زمان میپردازد و به نوعی از بیثمر بودن زندگی و تلاشهای انسان سخن میگوید. شاعر از مجنون یاد میکند که پس از شکست در عشق، به سرانجامی ناامیدکننده میرسد. او میگوید که زندگی مانند رویای بیاساسی است که در نهایت نمیتوان به آن اعتماد کرد. بیفایده بودن بسیاری از تلاشهای ما و عبور از تعلقات دنیوی در این شعر به وضوح احساس میشود. شاعر همچنین به محدودیتهای انسانی و بیثباتی احساسات اشاره میکند و از داغ حسرتهایی که از دست رفتهاند، سخن میگوید. در نهایت، او بر این نکته تأکید میکند که تنها گذر از دنیای مادی و وابستگیهاست که میتواند انسان را به حقیقت و نجات برساند.
هوش مصنوعی: مجنون از ناامیدیاش با پیچیدگیهای عشق گذشت و دلش را با شکستی ساخت که از موهای لیلا عبور کرد.
هوش مصنوعی: اگر ما در این دنیا با غفلت زندگی کنیم و همه چیز را آسان و بیدقت بگیریم، تا ابد نمیتوانیم به حقیقتی فراتر از ظواهر این دنیا دست پیدا کنیم.
هوش مصنوعی: برای اینکه به حقیقت واقعی برسید، باید از برداشتها و تصورات نادرست خود درباره دنیا و دو عالم عبور کنید. در غیر این صورت، امروز شما به مانند دیروز نخواهد بود و فردا نیز به گذشته خواهد پیوست.
هوش مصنوعی: چشمان من اشکی دارد که مانند موجی از دریا میپیچد، و شعلههای درد من در دل، همچون برقی است که از بیابان عبور کرده است.
هوش مصنوعی: چند بار مثل گرداب احساس غرق شدگی میکنیم؛ اما میتوانیم با قدرت و اراده مانند موج روی آب حرکت کنیم و از این دریا عبور کنیم.
هوش مصنوعی: ای کاش ما نیز همچون غبار از زمین برمیخواستیم، افسوس که عمر ما مانند سایههایی گذران زیر پاها رفت.
هوش مصنوعی: ای حسرت، به گریه بپرداز که به هدفی که میخواهی، خیلی دور هستی. هر کس از دنیا عبور کند، دوری آخرت در پیش رو دارد.
هوش مصنوعی: در دل آن شخص بیوفا، هیچ تأثیری از ناله و گریه من احساس نشد، انگار که آتش زبانه میکشد و میسوزد، اما او از این درد بیخبر است.
هوش مصنوعی: آنچه از محبت و احساسات تو بر دلها تأثیر گذاشته، از حوادث و زمانهای که میگذرد، محو نخواهد شد.
هوش مصنوعی: ما در بودن خود، مانند پرندهای در حال پرواز هستیم که به دام افتاده و هویتی نامشخص دارد. این پرنده به حدی پرواز کرده که حتی از موجودی افسانهای مانند عنقا نیز عبور کرده است.
هوش مصنوعی: مجلس زندگی ارزش برهمزدن نداشت، چرا که کسی که از وابستگیها گذشت، با خودکفایی و بینیازی این دنیا را ترک کرد.
هوش مصنوعی: هرگز زخم یا درد نمیتواند به عمق شعلهٔ عشق برسد؛ زیرا ما به قدری در تکرار و انتظار ماندیم که اثر پاهایمان از وجود ما عبور کرده و به فراموشی سپرده شده است.
هوش مصنوعی: متن اشاره دارد به این که برای منصور، که در یک موقعیت خطرناک قرار داشته، بسیار افسوس است که او تسلیم شده و در برابر مشکلات عقبنشینی کرده است. اگر او از غرور و شکهای خود کمی گذشته بود و از محدودیتها فراتر میرفت، میتوانست به راهحل بهتری دست یابد.
هوش مصنوعی: از لباس تو که بر تنم است، معلوم میشود که در چه حالتی هستم. شب گذشته موجی از سمت کشتی شراب گذشت و احساس آزادی و رهایی را به من داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
اشک خون کردم ز غم چون بر من از عمدا گذشت
من ز غم رفتم ولی ترسیدم از نظارهای
کاندرین ساعت برین ره حور یا حورا گذشت
گفت خورشید خرامان دیدم و ماه سما
[...]
بعد چندین انتظار آن مه به خاک ما گذشت
گرچه درد انتظار از حد گذشت اما گذشت
روز شب گردد ز تاریکی اگر بیند به خواب
آن چه بیخورشید روی او ز غم بر ما گذشت
از رهی آزاده سروی خاست کز رفتار او
[...]
بی تو دوشم در درازی از شب یلدا گذشت
آفتاب امروز چون برق از سرای ما گذشت
نیش خاری نیست کز خون شکاری سرخ نیست
آفتی بود این شکارافکن کزین صحرا گذشت
شوکت حسنش کسی را رخصت آهی نداد
[...]
در بهار نوجوانی هر که از صهبا گذشت
بی توقف می تواند از سر دنیا گذشت
مرکز پرگار حیرانی است چشم آهوان
تا کدامین لیلی خوش چشم ازین صحرا گذشت
گل ز خجلت شد گلاب و بلبل از غیرت کباب
[...]
نیست نومیدی گر از حد انتظار ما گذشت
ناقه مجنون نه روزی از همین صحرا گذشت؟
گر جفایی آید از ارباب دنیا بر دلت
بگذران، چون عاقبت میباید از دنیا گذشت
غنچه بر روح قدح خندید کامشب در چمن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.