گل در چمن رسید و قدم بر هواگذاشت
جای دگر نیافتکه بر رنگ پاگذاشت
تعمیر رنگ ز آب و گل اعتماد نیست
نتوان بنای عمر به دوش وفا گذاشت
عمری است خاک من به سر من فتاده است
اینگرد دامن تو ندانم چرا گذاشت
وامانده ی قلمرو یاسم چو نقش پا
زین دشت هرکه رفت مرا بر قفا گذاشت
میخواست فرصت از شرر کاغذ انتخاب
رنگ پریده بر ورقم نقطهها گذاشت
رفتم ز خویش لیک به دوش فتادگی
برخاستن غبار مرا بیعصا گذاشت
هرجا روی غنیمت یک دم رفاقتیم
ما را نمیتوان به امید بقا گذاشت
با خود فتاد کار جهان از غرور عشق
آه این چه ظلم بود که ما را به ما گذاشت
زین گردن ضعیف که باریکتر ز موست
باید سر بریده به تیغ قضاگذاشت
آن را که عشق از هوس هرزه واخرید
برد از سگ استخوان و به پیش هما گذاشت
بیدل عروج جاه خطرگاه لغزش است
فهمیده بایدت به لب بام پا گذاشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی احساسات و تجربیات شاعرانهای است که شاعر از زندگی و عشق بالقوه خود در چالشها و دشواریها سخن میگوید. او به تشبیهاتی دربارهی گل و چمن و رنگ و آب اشاره میکند و بیان میکند که وفا و اعتماد، به سادگی پایدار نیستند. شاعر از رنجها و بار زندگی، از عدم پایداری عشق و دوستی، و از ناپایداری وجود انسان در مقابل قضا و قدر سخن میگوید. او همچنین به لطافت و ظرافت عشق اشاره میکند و بیان میکند که عشق واقعی، فراتر از هوس و سطحینگری است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که باید با احتیاط و آگاهی گام برداشت و از لغزشها پرهیز کرد.
هوش مصنوعی: گل در چمن جلوهگری کرد و با قدمهایش بر زمینهای جدید گام نهاد، چرا که جایی دیگری پیدا نکرد تا اثر رنگین خود را بگذارد.
هوش مصنوعی: اعتماد کردن به تغییرات ظاهری و سطحی زندگی نباید ما را فریب دهد؛ زیرا نمیتوان پایههای زندگی را بر دوش وفاداری سنتی گذاشت.
هوش مصنوعی: سالهاست که خاک و غبار زندگی بر سرم نشسته و نمیدانم چرا این گرد و غبار دامن تو را گرفته است.
هوش مصنوعی: هر کس که از این سرزمین گذشت، آثار و نشانه هایی از خود بر جای گذاشت، اما من مانند یک اثر و نشانه، همچنان باقی ماندهام و از دنیای پیرامونم به دور افتادهام.
هوش مصنوعی: میخواست از شر کاغذی که رنگش کمرنگ بود، فرصتی به دست آورد و روی نقاط مختلف آن علامت بگذارد.
هوش مصنوعی: رفتم از خودم و با این حال، احساس کردم که پشتم سنگینی دارد. در نتیجه، برخواستن گرد و غبار مرا بدون تکیهگاه رها کرد.
هوش مصنوعی: هر جا که بروی، لحظهای از رفاقت را ارزنده میدانیم و نمیتوانیم به امید ماندگاری آن درنگ کنیم.
هوش مصنوعی: عشق باعث شد که زندگیام به هم بریزد و از خودم بیخبر شوم. آه، این چه بیعدالتی است که من را به خودم واگذار کرده است؟
هوش مصنوعی: در این جهان، وجودی که ضعیف و نازک است، مانند این است که در برابر سرنوشت باید با شجاعت و قبول واقعیت، از آن عبور کرد و گاهی حتی آماده قبول از دست دادن چیزهایی باشیم که مهم به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: کسی که عشق واقعی را از خواستههای زودگذر و بیاساس تشخیص میدهد، به او ارزشی بالاتر از یک سگ و استخوان میدهد و او را در برابر فرشتهای قرار میدهد.
هوش مصنوعی: حضور در مکانهای حساس و مهم نیاز به دقت و احتیاط دارد. انسان باید آگاه باشد که در چنین موقعیتهایی لغزش و شکست آسانتر اتفاق میافتد، بنابراین باید با احتیاط و آگاهی عمل کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل کار خود بطالع ناساز واگذاشت
شمع اختیار خویش بباد صبا گذاشت
با ماندگان بساز که کفر طریقتست
رهرو اگر نشان قدم را بجا گذاشت
گل را شکفته در چمن دهر کس ندید
[...]
دل کار خود به دامن پاک دعا گذاشت
اغیار را به باطن مهر و وفا گذاشت
ناخن شکست و سینه همان برقرار خویش
فرهاد رفت و کوه الم را به جا گذاشت
خضری که خار از قدم سعی می کشید
[...]
کار دل و خراش، به هم عشق واگذاشت
این عقده را به ناخن مشکل گشا گذاشت
پنداشت چون سپند،که میدان آتش است
هرجا به سینه، شعلهٔ داغ تو، پا گذاشت
صرف لب تو کرد قضا، صاف رنگ و بو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.