تا نظر بر شوخی من نرگس خودکام داشت
چشمهٔ آیینه موج روغن بادام داشت
باد دامانت غبارم را پریشانکرد و رفت
سرمهام درگوشهٔ چشم عدم آرام داشت
عالمی را صید الفت کرد رنگ عجز من
در شکست خویشتن مشت غبارم دام داشت
پختگی در پردهٔ رنگ خزانی بوده است
میوهام در فکر سرسبزی خیالی خام داشت
یاد آن شوقیکه از بیطاقتیهای طلب
دل تپیدن نیز در راهت شمارگام داشت
از ادای ابرویت لطف نگه فهمیدهام
این کمان، رنگ فریب از روغن بادام داشت
گر نمیبود آرزوتشویش جانکاهی نبود
ماهیان را نشتر قلاب حرصکام داشت
ناله را روزیکه اوج اعتبار نشئه بود
چونجرس، بیدل بهجایباده، دلدرجامداشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف احساسات و عواطف شاعر درباره عشق و آرزوها میپردازد. شاعر به زیباییهای انسانی و به خصوص محبوبش اشاره میکند و حسرتها و شوقهایی که در دل دارد را بیان میکند. او میگوید که در انتظار محبوبش، دلش همچون گلی پژمرده است، از عجز و ضعف خود در عشق صحبت میکند و میآفریت که آرزوی دیدار او عذابآور است. در نهایت، شاعر بر تظاهرات عشق و درد و شوقی که از آن ناشی میشود، تأکید میکند و به نوعی عدمتحقق آرزوها را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چشمان نرگس، که از خودرایی خاصی برخوردار است، به بازیگوشی من خیره شده و در آینه، تصویرش را میبیند که مانند موجی از روغن بادام درخشندگی دارد.
هوش مصنوعی: باد به دامن تو برخورد و غبار را از من پراکنده کرد و سرمهٔ چشمم در گوشهٔ عدم به آرامی خوابیده است.
هوش مصنوعی: شخصی که به دنبال محبت و دوستی است، با ناتوانی و زبونی خود توانسته است دل دیگران را به دست آورد. حتی شکستهایش و بیپناهیاش باعث شده تا دیگران به او نزدیک شوند و در دام محبتش گرفتار شوند.
هوش مصنوعی: میوهام در ذهنش به گل و گیاه سبز و سرزندهای فکر میکرد، اما در واقع، من به خاطر شرایط و زمانهام، در پنهان به ناپختگی و پژمردگی شبیه بودم.
هوش مصنوعی: به یاد آن اشتیاقی هستم که دل به تپش افتاد و در مسیر فراق تو هر قدمی را شمارش کردم.
هوش مصنوعی: از رفتار و جذابیت تو متوجه شدهام که این زیبایی که به نظر میآید، در واقع فریبی است که با روغن بادام به دست آمده است.
هوش مصنوعی: اگر آرزوی تو وجود نداشت، زندگی برای ماهیها نیز بیمعنا میشد و بیتردید، قلابی که با حرص به دنبال شکار آنهاست، در دلشان هیچ نگرانی ایجاد نمیکرد.
هوش مصنوعی: در روزی که اوج لذت و شوق بود، نالهای مانند صدای جرس به گوش میرسید. بیدل در حالی که دلش پر از عشق و احساس بود، به جای نوشیدن شراب، این دل را همچون جامی در دست داشت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سادگی دل را اسیر فکرهای خام داشت
تا تحیر بود در آیینه عکس آرام داشت
گر نمیبود آرزو تشویش جانکاهی نبود
ماهیان را تشنهٔ قلاب حرص کام داشت
از ادای ابرویت لطف نگه فهمیدهایم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.