گنجور

 
بیدل دهلوی

هرجا دلی تپیدن شوق خیال داشت

گرد به باد رفتهٔ من رقص حال داشت

روزی که عشق زد رقم ناتوانی‌ام

چون خامه استخوان تنم مغز نال داشت

رازم ز بی‌نقابی اظهار اشک شد

عریانی اینقدر عرق انفعال داشت

درکیش عشق ساز رهایی ندامت است

افسوس طایری ‌که به دام تو بال داشت

امروز نیست داغ تو خلوت‌ فروز دل

خورشید ریشه در دل ماه از هلال داشت

از دل به غیر شعلهٔ آهی نشد بلند

عرض سراسر چمنم یک نهال داشت

در بحر احتیاج ‌که موجش تپیدن است

آسایشی که داشت لب بی‌سؤال داشت

بیهوده همچو صبح دمیدیم و سوختیم

فصل بهار بی ‌نفسی اعتدال داشت

دل خون شد و کسی به فغانش نبرد پی

این چینی شکسته زبان سفال داشت

از دل غبار هستی موهوم شسته‌ایم

رفت آنکه لوح آینهٔ ما مثال داشت

عمرم‌،‌کی‌ آمدم که دهم عرض رفتنی

تهمت خرامی‌ام قدم ماه و سال داشت

تنها نه بیدل از تپش آرام منزل است

هر بسمل‌، آشیان طرب‌، زبر بال داشت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

شب دیده ام مشاهده ی آن جمال داشت

هرچند گریه کرد و لیکن وصال داشت

از نازکی نداشت تنش طاقت نظر

حیران آن گلم که چه نازک نهال داشت

رخ بر فروز بر همه کس تا ابد بتاب

[...]

صائب تبریزی

گل بس که شرم ازان رخ پر خط و خال داشت

آیینه در کف از عرق انفعال داشت

از چشم دام می کند امروز خوابگاه

مرغی که وحشت قفس از نفس بال داشت

فیروز جنگ گشت دل شیشه بار ما

[...]

بیدل دهلوی

اندیشه در نزاکت معنی کمال داشت

حسن فروغ مهر نقاب هلال داشت

شیرازهٔ غبار هوس‌گشت خجلتم

خاکم تسلی از عرق انفعال داشت

دل رفت از برم به فسون هوای وصل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
حزین لاهیجی

تا بود داغها، دل آزرده حال داشت

این مرغ پرشکسته، چمن زیر بال داشت

در گلشن از جمال تو، ای آفتاب روی

شبنم نبود، گل عرق انفعال داشت

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه