گنجور

 
بیدل دهلوی

جهان قلمرو توفان اعتبار تو نیست

ز هرچه رنگ توان یافتن بهار تو نیست

کمند همت وحشت سوار عشق رساست

هوس اگرهمه عنقا شود شکارتونیست

زلاف‌ترک میفکن‌خلل به‌همت فقر

شکست هردو جهان یک‌کلاه‌وار تو نیست

شرر به چشم تغافل اشارتی دارد

که این بساط هوس جان انتظار تو نیست

سحر چه‌کرد درتن باغ تا توخواهی‌کرد

به هوش باش‌که فرصت نفس شمارتو نیست

کجاست آینه‌ای کزنفس نباخت صفا

هوای عالم هستی همین غبار تو نیست

کدام موج درین بحر بی‌تردد ماند

به خود مناز ز جهدی‌که اختیار تو نیست

حضور ساغر خمیازه می‌دهد آواز

که هیچ نشئه به‌گل‌کردن خمارتو نیست

کدام رمز و چه اسرار، خویش را دریاب

که هرچه هست نهان غبرآشکارتونیست

به‌خود چه‌الفت بیگانگی‌ست شوق تو را

که محو غیری وآیینه درکنارتو نیست

مثال شخص درآیینه‌گرد وحشت اوست

توگر ز خودنروی هیچکس دچارتو نیست

دلیل خویش پس از مرگ هم تویی بیدل

چو شمع‌کشته‌کسی جز تو بر مزارتو نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
امیر شاهی

کدام عشوه که در چشم پر خمار تو نیست

کدام فتنه که در زلف تابدار تو نیست

درون سینه ز داغ کهن نشان جستم

بهیچ گوشه ندیدم که یادگار تو نیست

بعشوه مرغ چمن را فریب ده ای گل

[...]

شاهدی

کدام سینه که مجروح و دل فگار تو نیست

کدام دل که به هر گوشه بی قرار تو نیست

بیادگار تو در دل خدنگ هاست مرا

کشم ز سینه خدنگی که یادگار تو نیست

زدیده سیل دمادم به رخ فشانم از آن

[...]

میلی

رقیب بهر چه پیدا به رهگذار نیست

به وعده‌گاه وفا گر در انتظار تو نیست

زبس که از نظرم بی‌حجاب می‌گذری

گمان برم که جدایی به اختیار تو نیست

دل از فریب تو گردید آن چنان نومید

[...]

ابوالحسن فراهانی

تو نخل حسنی و جز ناز و فتنه بار تو نیست

کدام فتنه که در چشم پرخمار تو نیست

گرم به تیغ جفا میکشی نمی رنجم

تو مست حسنی و اینها به اختیار تو نیست

سیدای نسفی

خزان شدی دیگر امید از بهار تو نیست

می نشاط به اندازه خمار تو نیست

کنون شکایت اهل جهان شعار تو نیست

تمیز نیک و بد روزگار کار تو نیست

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه