چو صبحم دماغ میآشام نیست
نفس میکشم فرصت جام نیست
دو دم زندگی مایهٔ جانکنیست
حق خود ادا میکنم وام نیست
تبسم به حالم نظرکردن است
در آن پسته جز مغز بادام نیست
به هرجا برد شوق میرفته باش
نفس قاصدانیم پیغام نیست
جنون در دل از بیدماغی فسرد
هواهاست در خانه و بام نیست
غبار جسد عزمها داشتهست
کر این جامه رفت از بر احرام نیست
مپرسید از دلکه ماکیستیم
نشان میدهد آینه نام نیست
دل از ربط فقر و غنا جمعدار
شب وروز با یکدگررام نیست
تلاش جهان چشم پوشیدنست
سحر نیزتا شام جز شام نیست
دو بال است از بیضه تا آشیان
کمین پرافشاندن آرام نیست
چوزنجیرپیوند هم بگسلید
تعلق فغان میکند دام نیست
درآتش فکن بیدل این رخت وهم
تو افسردهای کارکس خام نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالاتی از زندگی و وجود انسانی میپردازد. او اشاره میکند که در صبحی که دماغش نمیکشد، احساس بیثمر بودن و کمبود وجود دارد. همچنین، در مورد پیچیدگیهای زندگی، دلخوشیها و اندوهها، و تلاطمهای روحی سخن میگوید. او بیان میکند که تلاش برای رها شدن از قید و بندها میسر نیست و نشان میدهد که عدم ثبات در دل و عدم شناخت از خود باعث پریشانی است. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که رهایی از این وهمها نیاز به فعل و عمل دارد و در آتش انداختن این رخت وهم، نماد حرکت به سمت روشنایی و آگاهی است.
هوش مصنوعی: وقتی که صبح میشود، حالتی از سرخوشی و نشاط ندارم و نمیتوانم از هوای تازه لذت ببرم، زیرا فرصتی برای نوشیدن شراب و شادمانی نیست.
هوش مصنوعی: دو جنبهٔ زندگی ممکن است انسان را به سختی بیندازد. من باید حقوق خود را ادا کنم و در این زمینه بر کسی بدهکار نیستم.
هوش مصنوعی: تبسم به حال من به مانند نگاهی است که به یک پسته میاندازند، در حالی که درون آن تنها مغز بادام وجود دارد.
هوش مصنوعی: به هر جا که اشتیاق مرا ببرد، باید بروی و نیازی به پیامی از من نیست.
هوش مصنوعی: جنون و دیوانگی در دل به خاطر بیدردی و بیتوجهی است، چرا که در خانه و بام خبری از آزار و تنش نیست.
هوش مصنوعی: غبار بدن به سمت آسمان رفته است، این لباس دیگر بر دوش ما نیست و احرامی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: از دل ما نپرسید که که هستیم، زیرا آینه خود نشان میدهد که ما چه کسی هستیم و نام ما را نمیگوید.
هوش مصنوعی: دل را از پیوند بین فقر و ثروت جدا کن، چون روز و شب هیچگاه با هم یکی نمیشوند.
هوش مصنوعی: زندگی پر از تلاش و کوشش است و باید بخشی از آن را به ترک خواستهها و آرزوها اختصاص دهیم. شب تنها گذران زمان است و به جز این شب، چیزی بیشتر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دو بال، از مکانی به مکانی دیگر پرواز میکنند و در حین پرواز هرگز آرام نمیگیرند.
هوش مصنوعی: هنگامی که زنجیر پیوند و وابستگی پاره شود، نتیجهاش فریاد و ناله است و دیگر چیزی برای نگهداشتن نیست.
هوش مصنوعی: بیدل، لباس خیالات و افکارت را به آتش بسپار، چرا که تو در این حالت مانند پرندهای خام و ناآمادهای.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به شهر اندرش خواب و آرام نیست
نشستش به جز با دد و دام نیست
کرا زامر ملک اندر آرام نیست
مبارک تر از نام او نام نیست
پدر گفت کاین رای پدرام نیست
تو خُردی, ترا رزم هنگام نیست
به از نام نیکو دگر نام نیست
بد آنکس که نیکو سرانجام نیست
بگفت این زمان جای آرام نیست
مرا جز به گنجینه دژکام نیست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.