آنجا که فشارد مژهام دیدهٔ تر را
پرواز هوس پنبهکند آبگهر را
وقت است چوگرداب به سودای خیالت
ثابت قدم نازکنم گردش سر را
محوتو ز آغوش تمنا چهگشاید
رنگیست تحیرگل تصویر نظر را
زین بادیه رفتمکه به سرچشمهٔ خورشید
چون سایه بشویم ز جبینگرد سفر را
یارب چه بلا بودکه تردستی ساقی
بر خرمن مخمور فشاند آتش تر را
از اشک مجوبید نشان بر مژة من
کاین رشته ز سستی نکشیدهستگهر را
تسلیم همان آینهٔ حسن کمال است
چون ماه نو ایجادکن از تیغ سپر را
تاکی چو جرس دل به تپیدن بخراشم
در نالهام آغوش وداعیست اثر را
از اشک توان محرم رسوایی ما شد
شبنم همهجا آینهدارست سحر را
چون قافلهٔ عمر به دوش نفسی چند
رفتیم به جاییکه خبر نیست خبر را
بیدل چو سحر دم مزن از درد محبت
تا آنکه نبندی به نفس چاک جگررا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به احساسات عمیق و درد عشق اشاره میکند. او از بیتابی و longing (دلتنگی) صحبت میکند و به شکلگیری احساسات زیبا و در عین حال دردناک میپردازد. شاعر به تصویرسازی زیبایی و عشق میپردازد و نشان میدهد که چطور عشق میتواند انسان را به شدت تحت تأثیر قرار دهد. در نهایت، او از گذر زمان و عدم قطعیت در زندگی سخن میگوید و این که چگونه گاهی اوقات انسانها به جایی میرسند که از وضعیت خود بیخبرند. شعر با دعوت به بیان درد عشق به طور آزاد و صادقانه پایان مییابد.
هوش مصنوعی: در جایی که مژههای چشمم به خاطر اشک، بر دیدگانم فشار میآورد، احساس شوق و سرور باعث میشود تا اشک همچون مرواریدها برود.
هوش مصنوعی: زمانی است که به خاطر خیال تو، مانند گردابی در حرکت هستم؛ اما در این حال، نمیتوانم بدون تردید و با ناز، سرم را بچرخانم.
هوش مصنوعی: دست شما از آغوش آرزو چه میگشاید، زیرا رنگی است عجیب که تصویر گل در نظر را به حیرت میاندازد.
هوش مصنوعی: من از این سرزمین دور میشوم تا به منبع نور و تابندگی برسم، و تلاش دارم که همچون سایهای از جبین، مسیر سفر را دنبال کنم.
هوش مصنوعی: خداوندا! چه بلایی بود که توانای شرابیفروش بر خوشیهای مسکر به یکباره آتش بزند؟
هوش مصنوعی: اشکهای من نشان از غم و اندوهی دارند که بر مژگانم نشستهاست. این اشکها به خاطر ضعف و سستی من جاری شدهاند و نمیتوانند باعث برطرف شدن دردی شوند که در دل دارم.
هوش مصنوعی: تسلیم، مانند آینهای است که زیبایی و کمال را نشان میدهد؛ همانگونه که ماه نو میتواند از تیغ سپر شکل بگیرد و خود را به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: تا چه زمانی باید دل را به تپش درآورم؟ در نالهام نشانهای از وداع و جدایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: از اشکهای ما، راز رسواییمان فاش شده است. در هر جا، شبنم گواهی بر زیبایی صبح دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که بار عمر ما بر دوش چند نفس گذشت، به جایی رسیدیم که هیچ خبری از خبرها وجود ندارد.
هوش مصنوعی: بیدل، وقتی که صبح فرا میرسد، از درد عشق حرف نزن. زیرا ممکن است این درد تو را به خودت مشغول کند و نتوانی از زخمهای عمیق قلبیات آزاد شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
اندیشه ز طوفان نبود دیده تر را
گیرد ز هوا کشتی من موج خطر را
از صحبت ناجنس به کامل نرسد نقص
از تلخی بادام چه پرواست شکر را؟
فریاد که قسمت ز عقیق لب خوبان
[...]
همدرد زلیخا شده یعقوب وگرنه
کی این همه مهر است به فرزند، پدر را
چشم از مژه گو در کمرش پنجه مینداز
هرگز نکند شانه کسی موی کمر را
ای آب رخ از خاک درت دیدهٔ تر را
سرمایه ز خونگرمی داغ تو جگر را
تاگشت خیال تو دلیل ره شوقم
جوشیدن اشک آبله پاکرد نظر را
شد جوش خطت پردة اسرار تبسم
[...]
مردم عوض اشک فتد دیده ی تر را
تا از نظر انداخته ای اهل نظر را
از زاری ما شد به جفا سخت ترش دل
وین طرفه که باران نکند نرم حجر را
با اشک من از دجله مگو باز که با بحر
[...]
ای لعل لبت کرده سبک سنگ گهر را
وی ساخته شیرین کلمات تو شکر را
شیروی بامر تو درد ناف پدر را
انگشت تو فرسوده کند قرص قمر را
تقدیر به میدان تو افکنده سپر را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.