گنجور

 
بیدل دهلوی

فکر آزادی به این عاجز سرشتیها تریست

عقده چندان نیست اما رشتهٔ ‌ما لاغریست

تا بود ممکن نفس نشمرده‌ کم باید زدن

ای ز آفت بیخبر دل‌ ‌کورهٔ مینا گریست

برق غیرت در جهات دهر وا کرده‌ست بال

چشم بگشایید، بسم‌الله‌، اگر تاب‌آوریست

سیر عالم بی‌تامل زحمت چشم و دل است

شش جهت‌ گرد است‌ در راهی‌ که ‌رفتن سرسریست

سعی غربت هیچکس را برنیاورد از وطن

قلقل مینا هنوز آن قهقهٔ کبک دریست

فکر معنی چند پاس لفظ باید داشتن

شیشه تا در جلوه باشد رنگ بر روی پریست

تو به تو در مغز فطرت ننگ غفلت چیده‌اند

پنبهٔ گوشی که دارد خلق روپوش کریست

تا توانی از ادب سر بر خط تسلیم باش

خامه چندانی که بر لغزش خرامد مسطریست

در محبت یکسر مویم تهی از داغ نیست

چون پر طاووس طومار جنونم محضریست

تیره‌بختی هرچه باشد امتحانگاه وفاست

از محک غافل مباش ای بیخبر رنگم زریست

چون سحر از قمریان باغ سودای که‌ام

کز بهارم‌ گر تبسم می‌دمد خاکستریست

قلقل مینا شنیدی بیدل ازعیشم مپرس

خنده‌ای دارم که تا گل کردمی باید گریست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

شعرهای ما نه شعرست ار چنان کان شاعریست

شاعری دیگر بود نزدیک من آن ساحریست

جامی

سینه تنگم نه جای چون تو زیبا دلبری ست

خوش بیا بر چشم من بنشین که روشن منظری ست

بر رخ زردم ببین خط های خونین از سرشک

کین ورق در حسب حال دردمندان دفتری ست

هر شبی چندان ز درد هجر بگدازم که روز

[...]

بابافغانی

در دلم سوزی عجب از عشق زیبا دلبریست

دوزخی در جانم از داغ بهشتی پیکریست

تا قرین آتش شوقت شدم پروانه وار

سوزم از اندیشه هر دم کاین منم یا دیگریست

چون نسوزم بیتو در بستان که در جانم ز غم

[...]

سلیم تهرانی

می‌شناسم چشم او را، طرفه مست کافری‌ست

دیده‌ام مژگان شوخش را، عجب تیرآوری‌ست

قوت بازوی غم را بین کزو عاجز شده‌ست

می که هر برگی ز تاکش پنجهٔ زورآوری‌ست

از تهیدستی به مقصد ره نیابد ناله‌ام

[...]

واعظ قزوینی

سوی قبرستان گذاری کن، که خوش بوم و بریست

سبزه هر سو خط یاری گل رخ سیمین بریست

بسکه پربار از گل صدرنگ حسرت گشته است

سر نهاده بر زمین، در هر قدم شاخ زریست

هر طرف آرامگاه شاه دامادیست شوخ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از واعظ قزوینی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه