گنجور

 
بیدل دهلوی

حیرت دمیده‌ام گل داغم بهانه‌ای‌ست

طاووس جلوه‌زار تو آیینه خانه‌ای‌ست

غفلت نوای حسرت دیدار نیستم

در پردهٔ چکیدن اشکم ترانه‌ای‌ست

درد سر تکلف مشاطه بر طرف

موی میان ترک مرا بهله شانه‌ای‌ست

حسرت‌کمین وعدهٔ وصلی‌ست حیرتم

چشم به هم نیامده‌گوش فسانه‌ای‌ست

ضبط نفس نوید دل جمع می‌دهد

گر فال‌کوتهی زند این ریشه دانه‌ای‌ست

زین‌بحر تاگهر نشوی نیست رستنت

هر قطره را به خویش رسیدن‌کرانه‌ای‌ست

مخصوص نیست‌کعبه به تعظیم اعتبار

هرجا سری به‌سجده رسید آستانه‌ای‌ست

آنجا که زه کنندکمانهای امتیاز

منظور این و آن نشدن هم نشانه‌ای‌ست

دریاد عمر رفته دلی شاد می‌کنم

رنگ پریده را به خیال آشیانه‌ای‌ست

بیدل ز برق وحشت آزادی‌ام مپرس

این شعله را برآمدن از خود زبانه‌ای‌ست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

هر کجا صاحبدلی آزاده و فرزانه ایست

در هوای زلف چون زنجیر او دیوانه ایست

تا نپنداری که آن خال است بر رخسار او

از سویدای دلم بر خرمن مه دانه ایست

آبحیوان پیش لعلش خاکساری بیش نیست

[...]

محتشم کاشانی

ای پری غم نیست گر مثل منت دیوانه ایست

هر گلی را بلبلی هر شمع را پروانه ایست

مرغ دل گرد لب و خال می‌گردد بلی

هر کجا مرغیست سرگردان آب و دانه ایست

جان فدای گوشهٔ آن چشم مخمورانه باد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه