بسکه مستان را به قدر میکشیها آبروست
میزند پهلو بهگردون هرکه بر دوشش سبوست
هر دلیکز غم نگردد آب پیکانست و بس
هرسریکز شور سودا نشئه نپذیردکدوست
از شکست دل به جای نازکی خوابیدهایم
بر سر آواز چینی سایهٔ دیوار موست
برنمیآید به جز هیچ از معمای حباب
لفظماگر واشکافیمعنیحرف مگوست
در دل هر ذره چون خورشید توفانکردهایم
هرکجا آیینهای یابند با ما روبروست
ماجرای عرض ما نشنیده میباید شنید
گفتگوی ناتوانان ناتوانی گفتگوست
جیبهستیچونسحر غارتگر چاکاستو بس
رشتهٔ آمال ما بیهوده دربند رفوست
بسکه در راهتعرقریز خجالت مردهایم
گر ز خاک ما تیمم آب بردارد وضوست
چون نگین ازمعنی تحقیق خود آگه نیم
اینقدردانمکهنقش جبههٔ من ناماوست
برق جوشیدهست هرجا گریهای سرکردهام
باکمالخاکبازیطفلاشکمشعله خوست
تا بهخود جنبد نفس صد رنگ حسرت میکشم
درکف اندیشه جسمناتوانمکلک موست
چونگهر عزتفروش سختجانیها نیام
همچودریادرخورعرضگدازم آبروست
فکر نازکگشت بیدل مانع آسایشم
در بساط دیده اینجا دور باش خواب موست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای انسانی میپردازد. شاعر به توصیف زندگی و تجربیات خود در مواجهه با غم و شادی میپردازد و نقش عشق و درد را در زندگی بررسی میکند. او به صورت استعاری، به زیبایی و بزرگی «می» و «آبرو» اشاره میکند و از شکستها و ناامیدیهایش میگوید. همچنین بیان میکند که هر ذره درونش چون خورشید میدرخشد و برداشتهای عمیقتری از زندگی دارد. زندگی را مانند خیالی میبیند که در آن آرامش و آسایش به سادگی در دسترس نیست و احساسی از ناامیدی و جستجوی معنا در آن وجود دارد. شاعر در نهایت به وضعیتی ذاتی اشاره میکند که در آن همواره با حسرت و آرزو دست و پنجه نرم میکند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به اندازه کافی شراب مینوشد و مستانه رفتار میکند، آنقدر برای او احترام و آبرو وجود دارد که هر وقت که به دوش خود ظرفی دارد، احساس میکند که به آسمان نزدیک شده و به آن میتازد.
هوش مصنوعی: هر دلی که از غم و اندوه ناراحت باشد، مانند تیری است که به سمت هدف نشانه رفته و فقط همین است. و هر سروی که از عشق و شور و شوق غافل باشد، نمیتواند نشئه و حالت خوشی را تجربه کند.
هوش مصنوعی: از درد شکست دل، با آرامش و نازک دلی خوابیدهایم و سایه دیوار موهایمان بر آواز چین فرود آمده است.
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز هیچ از معمای کلام ما به دست نمیآید، مگر اینکه به تحلیل و توضیح معنی آن نپردازی.
هوش مصنوعی: در دل هر ذره، مانند خورشید، قدرت و انرژی نهفتهای داریم. هر جا که آینهای پیدا شود، ما را به تصویر میکشد و نشان میدهد.
هوش مصنوعی: موضوعی که ما مطرح میکنیم، داستانی است که باید شنیده شود. گفتوگوهایی که از ناتوانی و ضعف ناشی میشوند، خودشان نشاندهنده ناتوانی هستند.
هوش مصنوعی: کیفیت وجود انسان مانند سحری است که همه چیز را میدزدد و تنها چیزی که به جا میگذارد، رویاها و آرزوهای معطل و بیفایدهای است که در حال تعمیر و ترمیماند.
هوش مصنوعی: ما بهخاطر عشق و احترامی که برای تو داریم، به شدت تلاش کرده و خسته شدهایم. اگر کسی از خاک ما برای وضو استفاده کند، این خاک خودش میتواند مقدس باشد.
هوش مصنوعی: من از حقیقت وجود خود خبر ندارم، اما به اندازهای که میدانم، نام او بر پیشانی من نقش بسته است.
هوش مصنوعی: در هر جایی که من اشک ریختهام، مانند برقی که ناگهان از زمین بالامیآید، احساسی عمیق و زنده وجود دارد. این اشکها به گونهای است که بازیچهای از خاک میشود و با همان شدت، شعلهای از احساسات در من شعلهور میکند.
هوش مصنوعی: به خود میلرزم و همیشه حسرت میخورم، در حالی که اندیشهام در چنگال بدن ناتوانم اسیر است و به شدت تحت فشار قرار دارد.
هوش مصنوعی: من مانند جواهری هستم که به سختی میتوانم خود را بیافزایم و در مقابل دشواریها مقاومت کنم. در واقع، آبرو و اعتبار من با ارزشی است که نمیتوان به سادگی آن را از دست داد.
هوش مصنوعی: اندیشههای عمیق و حساس بیدل، باعث شده که آرامش من به هم بریزد و در این مکان، چشمهایم را ببندم و به خواب موهای زیبایت فکر کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با خردمندی و خوبی پارسا و نیکخوست
صورتی هرگز ندیدم کاین همه معنی در اوست
گر خیال یاری اندیشند باری چون تو یار
یا هوای دوستی ورزند باری چون تو دوست
خاک پایش بوسه خواهم داد آبم گو ببر
[...]
من به قول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
کز نکورویان اگر بد در وجود آید نکوست
گر عرب را گفتگوئی هست با ما در میان
حال لیلی گو که مجنون همچنان در جستجوست
چون عروس بوستان از چهره بگشاید نقاب
[...]
مشک ریزان میجهد، باد صبا از کوی دوست
شاخهای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست
دوست میدارم نسیم صبح، راکو، در هوا
تا نفس میآیدش، جان میدهد بر بوی دوست
دوست را هر دو جهان، گرچه هوا دارند و من
[...]
حلقه بر در میزند هر دم خیال روی دوست
گوش دار این حلقه را ای دل گرت سودای اوست
صبحگاهی می گرفتم عقد گیسویش به خواب
زان زمان دست خیالم تا به اکنون مشگ بوست
دل که چون گویست در میدان عشق آشفته حال
[...]
پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست
آب خورد سرو ما گویی مگر از آب روست
قاصد خونست ما را آنکه میگوئیم یار
دشمن جانست ما را آنکه میداریم دوست
از ضعیفی تار موئی شد وجودم، این عجب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.