جنس موهومم دکان آبرویی چیده است
هیچ هم در عالم امید میارزیده است
در جناب حضرت شاه سلیمان بارگاه
ناتوان موری خیال عرضی اندیشیده است
زین سطوری چندکزتسلیم دارد افتخار
معنی رازم جبینها بر زمین مالیده است
تا به رنگش وارسی ازنقش ما غافل مباش
بحر در جیب حباب اینجا نفس دزدیده است
همچو شبنم در تمنای نثار نوگلی
داشتم اشکی نمیدانم کجا غلتیده است
طبع آزاد از خروش جسم دارد انبساط
زخمه تا بر تار میآید صدابالیده است
نقد انفاسم نهتنها صرف آهنگ دعاست
گر همه رنگ است با منگرد اوگردیده است
در غبار خط نفس دزدیده آهی میکشم
سرمهگردیدهست دل تا این صدا پالیده است
دستگاه لفظکزپیشانیام بستهست نقش
خط چهمعنی دارد ابنجاسجده هملغزیده است
خامشی از بسکه نازک میسراید درد دل
جز خیال شاه فریادمکسی نشنیده است
گشتهام پیر و ز حق نعمت دیرینهاش
همچنان در هر بن مویم نمک خوابیده است
غیر وحشت باغ امکان را نمیباشدگلی
چرخ هم اینجا ز جیب صبح دامن چیده است
هرکجا سرکردهام بیدل دعای دولتش
جوشآمین از زمین تا آسمان پیچیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر، به عواطف عمیق و اندیشههای فلسفی او اشاره دارد. او از موهومی که در زندگی خود ساخته و دکان آبرویش را چیده سخن میگوید و بیان میکند که امیدش در دنیا بیارزش بوده است. همچنین به بارگاه شاه سلیمان اشاره میکند و احساسی از ناتوانی و ضعف را در خود احساس میکند.
شاعر در ادامه از رازهایی صحبت میکند که بر پیشانی او نقش بسته و او را مجبور به تسلیم میکند. او با استفاده از تصاویری چون شبنم و گل، حسرتها و اشکهایش را بیان میکند و از آزادی طبع خویش سخن میگوید.
او به ذکر این موضوع میپردازد که روح و نفس او در جستجوی معنی هستند و در عین حال، به تنهایی و ناامیدیاش اشاره میکند. غم و نالههایی که از دل او برمیخیزد، نشاندهندهی درد و تنهاییاش است و در آخر هم بر این موضوع تاکید میکند که زندگیاش پر از وحشت و غبار است و دعاها و آرزوهایش در آسمان پیچیدهاند.
هوش مصنوعی: شکلی از وجودم به گونهای است که فقط ظاهری از اعتبار و آبرو دارم، اما در حقیقت هیچ چیز در این دنیا امیدبخش نیست و ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: در پیشگاه شاه سلیمان، موری ناتوان و ضعیف، در اندیشهای ناچیز و بیاهمیت به سر میبرد.
هوش مصنوعی: برخی از این نوشتهها به قدری زیبا و با ارزش هستند که انسان به خاطر آنها به تسلیم و تعظیم میآید و معنی واقعی آنها را به خوبی درک میکند. در واقع، این معانی به قدری عمیق هستند که انسان برای نشان دادن احترام به آنها، سر خود را به زمین میزند.
هوش مصنوعی: برای اینکه از رنگ و شکل او آگاه شوی، نباید از نقش و حال ما غافل شوی. اینجا در عمق این جهان، مثل حباب، وجود یک دریاست و نفس زندگی به آرامی از آن دزدیده شده است.
هوش مصنوعی: مانند شبنم که به زیبایی و تازگی گل خیره است، من نیز در آرزوی نثار دوستی یا عشق، گواهی بر اشکی در دل دارم که نمیدانم کجا گم شده است.
هوش مصنوعی: روح آزاد از محدودیتهای جسمانی، به مانند صدای زیبا و گستردهای است که از تارهای موسیقی به گوش میرسد و با لطافت و عمق خود، به زندگی جان میبخشد.
هوش مصنوعی: روح و جان من تنها به خاطر آهنگ دعا نیست، بلکه همه زیباییها و رنگها در دور و بر من به خاطر او پدید آمدهاند.
هوش مصنوعی: در فضای مبهم و نا مشخص، بدون اینکه کسی متوجه شود، آهی از دل برمیآورم. دل من به خاطر این صدا و تأثیر آن، به نوعی رنگآمیزی و تزیین شده است.
هوش مصنوعی: من در سرنوشت و کلامم گیر افتادهام و نمیدانم که این خط و نشانهای که در پیش رو دارم چه مفهومی دارد؛ حتی حرکاتی که میکنم هم در حالتی نامشخص و در هم پیچیده قرار دارد.
هوش مصنوعی: سکوت بهقدری غمانگیز است که هیچکس جز خیال شاه، درد دل من را نمیشنود.
هوش مصنوعی: من پیر شدهام و از لطف خداوند، نعمتهای قدیمیاش همواره در زندگیام وجود دارد و هنوز هم در هر نقظهای از وجودم نشانهای از آن نعمتها هست.
هوش مصنوعی: بجز وحشت موجود در باغ امکان، چیزی دیگر وجود ندارد. در اینجا چرخ فلک گلهایی را از دامن صبح چیده است.
هوش مصنوعی: هرجا که رفتهام، دعای خیر و موفقیت برای او به قدری فراگیر و گسترده است که از زمین تا آسمان در حال انتشار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای دریغا روح قدسی کز همه پوشیده است
پس که دیدهست روی او و نام او که شنیده است؟
هرکه بیند در زمان از حسن او کافر شود
ای دریغا کاین شریعت گفتِ ما ببریده است
کون و کان بر هم زن و از خود برون شو تا رسی
[...]
تا خیال روی او را دیده در تب دیده است
مردم چشمم به خون در اشک ما غلتیده است
تا چرا با شمع رویش آتش تب یار شد
دل چو دود زلف او بر خود بسی پیچیده است
بر لبش هر داغ جانسوزی که بس تبخاله شد
[...]
چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است
لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است
از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما
زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است
در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم
[...]
تا بنام من زبان خامه ات گردیده است
از نگینم می رود بیرون ز بس بالیده است
بر هوا می افکند هر دم کلاهی از حباب
قطره زین شادی که دریا حال او پرسیده است
من که باشم کس چو من بیقدر یاد آورده ای
[...]
من نمی گویم ز گلزارت کسی گل چیده است
رنگ آن سیب زنخدان اندکی گردیده است
شمع خامش، شیشه خالی، جام عشرت سرنگون
عرصه بزم تو، میدان شبیخون دیده است
چشمه سوزن محیط بحر نتواند شدن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.