هرکجا وحشتی از آتشم افروخته است
برق در اول پرواز نفس سوخته است
چه خیال است دل از داغ تسلیگردد
اخگری چشم به خاکستر خود دوخته است
لاف را آینهپرداز محبت مکنید
به نفس هیچکس این شعله نیفروخته است
نتوان محرم تحقیق شد از علم و عمل
و ضعها ساخته و ما و من آموخته است
پاس اسرار محبت به هوس ناید راست
شمع بر قشقه و زنار چها سوخته است
ای نفس مایه دکانداری غلفت تا چند
آسمان جنس سلامت به تو نفروخته است
از قماش بد و نیک دو جهان بیخبریم
چون حیا پیرهن ما نظر دوخته است
ذرهایی نیست که خورشید نمایی نکند
گرد راهت چقدر آینه اندوخته است
گر نه بیدل سبق از مکتب مجنون دارد
اینقدر چاک گریبان زکه آموخته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات پیچیده و عمیق انسانی میپردازد. شاعر از وحشت و آتش درونی خود یاد میکند و بیانگر این است که دلسردی و جراحت عاطفی نمیتواند به راحتی درمان شود. او اشاره میکند که عشق و محبت نمیتوانند با لاف زدن و خودنمایی به حقیقت پیوندند. همچنین، از ناتوانی انسان در درک عمیق محبت و رازهای آن سخن میگوید و تأکید میکند که سلامت و روح حقیقی از درون انسان میآید. در نهایت، شاعر به یادگیری از شکستها و تجربیات عاطفی اشاره میکند و به اهمیت آموزههای عشق و زندگی در مسیر رشد و آگاهی میپردازد.
هوش مصنوعی: هرجا که نشانی از شوق و هیجان وجود داشته، آتش در دل من برافروخته شده و در آغاز پرواز، نفسام به تندی سوخته است.
هوش مصنوعی: دل از عواطفی که دارد نمیتواند رنج و غم خود را فراموش کند، چرا که چشمانش به یاد گذشته و سوختههایش دوخته شده است.
هوش مصنوعی: هیچکس را به خاطر سخنپراکنی عشق و محبت سرزنش نکنید، زیرا هیچکسی نتوانسته این احساسات را برافروخته کند.
هوش مصنوعی: کسی نمیتواند به عمق حقیقت پیببرد، زیرا علم و عمل به تنهایی کافی نیستند و همه چیز را من و تو آموختهایم.
هوش مصنوعی: رازداری و نگهداری اسرار عشق به راحتی و به خواستههای زودگذر نباید سپرده شود. مانند شمعی که در برابر قشری از رشته و بند روشن است، نمیتوان گفت چه چیزهایی را دچار سوختگی کرده است.
هوش مصنوعی: ای نفس، تو که همواره در غفلت به سر میبری، تا کی به این حالت ادامه خواهی داد؟ تا به امروز، آسمان به تو سلامتی و خوبیهایی را عرضه کرده است که هنوز آنها را نپذیرفتهای.
هوش مصنوعی: ما از خوب و بد دنیا بیخبر هستیم چون حیا مانند یک پیراهن بر تن ماست و ما را تحت نظر دارد.
هوش مصنوعی: هیچ ذرهای وجود ندارد که خورشید درخششش را بر آن نتابد و گرد راهت چقدر آینه برای انعکاس نور جمع کرده است.
هوش مصنوعی: اگر بیدل از مکتب مجنون درس نگرفته بود، اینقدر آسیبدیده و رنجور نمیبود؛ مشخص است که او از جایی آموخته که چطور باید اینگونه دلشکسته باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن چه شمع است که از چهره برافروخته است
که چو پروانه دل سوختگان سوخته است
دهن دوست که تنگی ز وی آموخت دلم
دُرفشانی مگر از چشم من آموخته است
آتشی از دل او در دل من می افتد
[...]
گرچه لب تشنه ز غم عاشق دلسوخته است
سینه چون غم به صد چاک و دهان دوخته است
گرنه آن ماه جبین می طلبد دل به چراغ
شمع رخساره برای چه برافروخته است
چند گویی که مشو بنده خوبان ناصح
[...]
که به سیب ذقنش چشم هوس دوخته است؟
که سهیل (از) عرق شرم برافروخته است
چون ز آتشکده دل به سلامت گذرد؟
آن که از پرتو مهتاب رخش سوخته است
ما چو طاوس ز بال وپر خود در دامیم
[...]
شمعی از حسن تو هر جا که برافروخته است
جان عشاق چه پروانه بسی سوخته است
جامه دلبری و حسن بابریشم ناز
بر قد سرو تو استاد ازل دوخته است
هرگز ای جان نخرندش بجوی اهل نیاز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.