غلغل صبح ازل از دل عالم برخاست
کاتش افتاد در بن خانه و آدم برخاست
خلقی از دود تعین به جنون گشت علم
شمعهاگل به سر از شوخی پرچم برخاست
صنعتی داشت محبتکه ز مضراب نفس
صد قیامت به خروش آمد و مبهم برخاست
نه همین اشک چکید ازمژه وخفت به خاک
هرچه افتاد ز چشم تر ما، کم برخاست
جوهر عقل درین کارگه هوش گداز
دید خوابی که چو بیدار شد ابکم برخاست
بال افسرده به تقلید چه پرواز کند
مژه بیهوده ز نظارهٔ مقدم برخاست
عهد نقش قدم و سایه به عجز است قدیم
گر بهگردون رسم از خاک نخواهم برخاست
فکر جمعیت دلها چقدر سنگین بود
آسمانها ته این بارگران خم برخاست
تاب یکباره برون آمدن از خوبش کراست
شمع برخاست ازین محفل وکمکم برخاست
خاک خشکی به سر مزرع ما ریختنی ست
ابر چون گَرد ازین بادیه بیغم برخاست
کس ندانست ازین بزم کجا رفت سپند
دوش با ناله دلی بود که توأم برخاست
گرد جولان توام لیک ندرد طاقت
آنقدر باش که من نیز توانم برخاست
به چه امید کنون پا به تعلق فشریم
تنگشد آنهمه این خانهکه دل هم برخاست
چون سحر بیدل از اندیشهٔ هستی بگذر
از نفس هرکه اثر یافت ز عالم برخاست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای بیداری و آغازی جدید در صبح ازل میپردازد. شاعر به تصویرسازی خلق و خوی انسانها و تأثیر عشق بر دلها میپردازد. او از احساسات متضاد و تغییرات درونی سخن میگوید و اینکه چگونه انسانها تحت تأثیر عشق و آگاهی، به نوعی دگرگونی میرسند. مطلع بر این نکته تاکید دارد که اشک و احساسات نه تنها نشانههای ضعف بلکه نماد بیداری و آگاهی هستند. تمام این تصورات به نوعی به جستجوی ذات خود و پیوند با عالم هستی اشاره دارد. شاعر در نهایت از ارتباط دلها و سنگینی آن یاد میکند و به فراز و نشیبهای عشق و امیدواری مینگرد.
هوش مصنوعی: صبح از آغاز خلقت نوا و سر و صدایی از دل جهان بلند شد، و آتش عشق در درون وجود آدمیان شعلهور گشت.
هوش مصنوعی: مردمی از غبار و سردرگمی به دیوانگی افتادهاند. علم همچون شمعی روشن است و گلها به شوخی بر سرش پرچم افراشتهاند.
هوش مصنوعی: محبت به گونهای بود که از ضربههای نفس انسان صدها قیامت به راه افتاد و در عین حال، مفهومش مبهم و ناپیدا بود.
هوش مصنوعی: این شعر اشاره دارد به اینکه اشکهایی که از چشمان ما ریخته میشود، مانند قطرههایی هستند که به زمین میافتند و کمکم به فراموشی سپرده میشوند. به عبارتی، هر چیزی که از ما سرازیر میشود، دیر یا زود به دست فراموشی سپرده خواهد شد و دیگر برای ما اهمیتی نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: عقل و درک انسان در این کارگاه هوش، به شدت در تعبیر خواب غرق شده است و وقتی که بیدار میشود، زبانش بند میآید و نمیتواند چیزی بگوید.
هوش مصنوعی: پرندهای با بالهای افسرده نمیتواند پرواز کند، و چشمهای بیهوده تنها از تماشای ورود کسی برخاستهاند.
هوش مصنوعی: عهدی که من با قدم و سایهام بستهام، نشاندهندهی ناتوانی من است. اگر به آسمان برسم، از خاک برنخواهم گشت.
هوش مصنوعی: اندیشهی متحد شدن دلها چقدر سنگین و پربار بود که آسمانها به خاطر این بار سنگین خم شدند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی از زیباییها و خوبیهای یک شخص یا یک فضای خاص خارج میشویم، مانند شمعی که ناگهان از محفل روشنایی میگیرد و به تدریج نورش را منتشر میکند. این خروج ناگهانی و تاثیرگذار میتواند احساسات و تغییرات عمیقی را در ما ایجاد کند.
هوش مصنوعی: ابر در حال باریدن است و خاک خشک روی زمین ما را میپوشاند؛ مانند گرد و غباری که از این بیابان بیدغدغه بهوجود آمده است.
هوش مصنوعی: هیچکس ندانست که در این میهمانی چه اتفاقی افتاد. تنها دل غمینی که با نالهای بلند شد، سپندِ شب گذشته بود که ما را ترک کرد.
هوش مصنوعی: من مانند باد در حال حرکت و گردش هستم، اما قدرت تحمل آن را ندارم. هرچقدر که هستی، سعی کن به حدی برسی که من هم بتوانم ایستاده و با تو همراه شوم.
هوش مصنوعی: به چه دلیلی اکنون درگیر دنیا و دنیاطلبی هستیم، در حالی که دل ما دیگر نسبت به این خانه و این دنیا بیمیل شده است؟
هوش مصنوعی: زمانی که دل بیدار و آگاه از تفکر دربارهٔ وجود بگذرد، هر کسی که از نفس خودش نشانهای ببیند، از دنیای مادی جدا میشود و به عالم دیگری میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز عید آمد و مهر از دهن خم برخاست
داد ساقی می و مطرب به ترنم برخاست
واعظ شهر درانداخت حدیثی ز لبت
گفت یک نکته و فریاد ز مردم برخاست
روی تو پیش نظر چهره چه مالم به رهت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.