گردی ز خویش رفتن ما هیچ برنخاست
چون گل درای قافلهٔ رنگ بیصداست
تا سر نهاده ایم به خاک در نیاز
مانند سایه جبههٔ ما محو نقش پاست
بنیاد ما چو غنچه طلسم هوای توست
تا سر بجاست بوی خیال تو مغز ماست
کس رایگان نچید گل از باغ اعتبار
آب عقیق و نشئهٔ می نیز خونبهاست
عارف شکست رنگش از آگاهیست و بس
بوی رسیدگی به ثمر سیلی جفاست
آنکیست فکر بیبری از پاش نفکند
از سایه سرو نیز درین بوستان دوتاست
ما را فنا شکنجهٔ پرواز شوق نیست
شبنم دمیکه رفت ز خود جوهر هواست
ناآشنای صورت واماندگان نهایم
ما رابه قدر آبله، آیینه زیر پاست
شوق فسرده از نگهی تازه میشود
یک برگ کاه شعلهٔ وامانده را عصاست
عمریست ناز آینهٔ عجز میکشیم
رنگ شکسته هم به مزاج دل آشناست
هرچند ما بهگرد خرامش نمیرسیم
برگشته است آن مژه امیدها رساست
بیدل چو نی ز ناله نداریم چارهای
تا راه جنبشی زنفس درگلوی ماست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق و پیچیده انسانی است که به طبیعت، عشق و فناگرایی اشاره دارد. شاعر از جدایی و نبودن خود در دنیای واقعی مینالد و خود را چون گلی در قافلهای بیصدا توصیف میکند. او ابراز میکند که عشق و خیال محبوبش در وجودش جاری است و این احساسات سبب میشود که زندگی او رنگ و بویی خاص بگیرد.
شاعر به موضوع تلاش برای رسیدن به معنا و حقیقت زندگی اشاره میکند و ناتوانی انسان در برداشت بیدردسر از زیباییها و معانی عمیق را میسراید. بر اساس این شعر، تلاش و درد در زندگی اجتنابناپذیر است و عارف واقعی کسی است که از آگاهی به حقیقت میرسد، حتی اگر بهای آن سنگین باشد.
در بخشهای مختلف شعر، نوعی امید و ناامیدی در کنار هم وجود دارد؛ گرچه شاعر به دنبال وصال و زندگی است، اما در عین حال از فنا و محدودیتهای انسانی نیز آگاه است. نهایتا، شعر به ترکیب احساسات و تفکراتی میپردازد که در زندگی فردی و انسانی وجود دارد و به ما میآموزد که این تجربیات بخشی از مسیر زندگی هستند.
هوش مصنوعی: زمانی که از خود فاصله میگیریم، هیچ چیزی در این میان تغییر نمیکند. مانند گلی که در کاروانی حرکت میکند و صدای آن احساس نمیشود.
هوش مصنوعی: تا وقتی که به خاک خم شدهایم و در مقابل پروردگار در نیاز هستیم، شبیه سایهای هستیم که جمعیت ما را از یاد میبرد و فقط نقش و جایگاه ما باقی میماند.
هوش مصنوعی: ما همچون غنچهای هستیم که تحت تأثیر جادوی حضور تو قرار داریم و تا زمانی که سر پا هستیم، عطر خیال تو در وجود ما جریان دارد.
هوش مصنوعی: هیچ کس بدون زحمت و صرف هزینه نمیتواند از زیباییهای زندگی بهرهمند شود؛ جمال و زیبایی مانند گلهایی در باغ اعتبار است که برای به دست آوردن آنها باید بهای لازم را پرداخت. آب عقیق و نشئهٔ می نیز به نوعی باید هزینهاش داده شود.
هوش مصنوعی: آگاهی عارف سبب تغییر در حالت اوست و فقط همین دلیل باعث این تغییر است. همچنین، بوی رسیدن به کمال و پختگی چیزی است که به خاطر جفا و رنجی که کشیده شده، احساس میشود.
هوش مصنوعی: این شعر اشاره به شخصی دارد که فکر نمیکند ممکن است بدون توجه به خطرات یا عواقب، از سایهی درخت سرو در این باغ دور شود. به نوعی، نشاندهندهی اهمیت احتیاط و آگاهی از شرایط پیرامون است. در واقع، باید به جوانب مختلف زندگی و ارتباطات دقت کنیم تا از مشکلات احتمالی دور بمانیم.
هوش مصنوعی: ما از عشق و شوق پرواز به جایی نمیرسیم و مانند شبنمی هستیم که لحظهای از خود خارج میشود، در حالی که ذات واقعی ما همان هوا و فضاست.
هوش مصنوعی: ما مانند کسانی نیستیم که از یاد رفتهاند و احساس غربت میکنند، زیرا از نظر خودمان، به اندازهی یک تاول، میتوانیم خود را در آینه زیر پا ببینیم.
هوش مصنوعی: شوقی که خمود و بیحالت شده بود، با یک نگاه تازه دوباره زنده و پرانرژی میشود. مثل یک برگ کاه که شعلهای کوچک و کمجان دارد، با یک جرقه دوباره به حرکت درمیآید.
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که در برابر ناکامیها و کمبودها به خود ناز میکنیم و حتی رنگ و حالتی که شکسته و دلنواز است، هم برای دلمان آشناست.
هوش مصنوعی: هرچند که ما به زیبایی و حرکت دلنشین او نمیرسیم، اما امیدهای ما همچنان قوی و پررنگ باقی ماندهاند.
هوش مصنوعی: بیدل مانند نی، از ناله و شیون خود راهی برای رهایی نمییابد، زیرا زندگی در صدای خاموش ما حبس شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درد مرا بگیتی دارو پدید نیست
دردی که از فراق بود درد بی دواست
گنجی است عاشقان را صبر ار نگه کنی
کو روی زرد سرخ کند پشت گوژ راست
ای فعل تو ستوده و گفتارهات راست
دایم ترا بفضل و بآزادگی هواست
از کوشش تو شاه، بهر جای هیبتست
وز بخشش تو میر بهر خانه یی نواست
فضل ترا همی نبود منتهی پدید
[...]
این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
یا خود یکی بلند و بیآسایش آسیاست
لا بل که هر کسیش به مقدار علم خویش
ایدون گمان برد که «خود این ساخته مراست»
داناش گفت «معدن چون و چراست این»
[...]
ای با خدای و با همه خلق خدای راست
از داد و راستی همه پیروزئی تراست
ملک تو همچو رنج بداندیش تو فزون
رنج تو همچو ملک بداندیش تو بکاست
طبع تو پاک و جان تو پاک و تن تو پاک
[...]
اندر تنور روی چو سوسن فرو بری
چون شمع و گل برآری بازار تنور راست
تا بر سر تنوری می ترسم از تو ز انک
طوفان نوح گاه نخست از تنور خاست
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.