گنجور

 
بیدل دهلوی

گرشود آن نرگس میگون مقابل با شراب

می‌شود چون آب‌گوهر خشک‌در مینا شراب

جام‌را همچشمی آن نرگس مخمورنیست

از هجوم موج‌گر مژگان‌کند انشا شراب

عشرتی‌گر هست‌دلها را به‌هم‌جوشیدن است

کم شود یک دانهٔ انگور را تنها شراب

غیر تقوا نیست اصل‌کار رندیهای ما

ازگداز سبحه پیداکرده‌اند اینجا شراب

عمرها شد بیخود از خواب غرور دانشیم

لیک‌گا‌هی می‌زند آبی به روی ما شراب

بسکه‌گفت‌وگوی مستان وقف ذکر باده است

تا لب ساغر ندارد جز خروش یا شراب

تا خیال توست در دل عیشها آماده است

نیست خامش شمع‌ما تا هست درمینا شراب

مشرب ما خاکساران فارغ ازآلودگی‌ست

نیست نقصان‌گر رسد بر دامن صحرا شراب

ما به زور می پرستی زندگانی می‌کنیم

چون حباب می بنای ماست سر تا پا شراب

حسن تشریف بهار است آب را در برگ‌گل

می‌کند در ساغر اندازد اگر پیدا شراب

آه از آن افسرده‌ای‌کز جوش صهبا نشکفد

همچو مینا خامشی را می‌کندگویا شراب

در سواد سرمه‌کن نظارهٔ چشم بتان

عشرت‌افروز است بیدل در دل شبها شراب

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

در هوای ابر لازم نیست در مینا شراب

می کند هر قطره باران کار صد دریا شراب

شب نشین با دختر رز عمر جاوید آورد

فیض آب خضر دارد در دل شبها شراب

تنگنای شهر جای نشأه سرشار نیست

[...]

فیاض لاهیجی

عُجْب در مستی ندارد هیچ فرقی با شراب

من نمی‌دانم چرا بدنام شد تنها شراب!

رندی و چندین رعونت شیخی و صدگونه عیب

چون شود هشیار کس! اینجا شراب آنجا شراب

بیخودی جاوید باید، عمر دنیا کوتهست

[...]

بیدل دهلوی

از سر مستی نبود امشب خطابم با شراب

بی‌دماغی شیشه زد بر سنگ‌گفتم تا شراب

بزم امکان را بود غوغای مستی تا به‌کی

چند خواهد بود آخرجوش یک مینا شراب

دور وهمی می‌توان طی‌کرد چون اوراق‌گل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه