عنانم گر نگیرد خاطر آیینه سیمایی
به قلب آسمانها میزنم از آه هیهایی
ز سامان دو عالم آرزو مستغنیام دارد
شبستان خط جام و حضور شمع و مینایی
دمیدن گو نباشد آبیار ریشهٔ جهدم
نهال داغ حرمان را زمینگیری است بالایی
نیاز خاک راه ناامیدی بایدم کردن
دل خونگشته در دستی، سر فرسوده در پایی
سراغ خون من از گرد رنگگل چه میپرسی
به یاد دامن او میکشم آخر سر از جایی
چراغ حیرتم چون لاله در دست است معذورم
رهی گم کردهام در ظلمت آباد سویدایی
درین گلشن میسر نیست ترک احولی کردن
که در هر برگ گل آیینه دارد حسن رعنایی
ز نفی ما و من اثبات وحدت کرد آگاهی
حبابی چند از خود رفت و بیرون ریخت دریایی
نبود امیدی از جام سلامت غنچهٔ ما را
هم از جوش شکست رنگ پرکردیم مینایی
ندامت مایهایم ای یأس آتش زن به عقبا هم
که امروز زیانکاران نمیارزد به فردایی
دل ازکف دادهام دیگر زکلفتها چه میپرسی
به سامان غبارم دامن افشاندهست صحرایی
من بیدل حریف سعی بیجا نیستم زاهد
تویی و قطع منزلها من ویک لغزش پایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و پیچیده شاعر اشاره دارد. او از ناکامیها و دردهای عاطفی خود سخن میگوید و به جستجوی معانی عمیقتر در زندگی و عشق پرداخته است. شاعر از آرزوها و ناامیدیها، همچنین از زیباییهای طبیعت و عشق صحبت میکند و در عین حال به وحدت و یکپارچگی در وجود انسان اشاره دارد. او احساس بیپناهی و سردرگمی را تجربه میکند و به بررسی جزئیات وجود خود و ارتباطش با دیگران میپردازد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که باید از گذشتهها گذر کند و به آینده امیدوار باشد، هرچند که دلش از مشکلات و ناکامیها غمگین است.
هوش مصنوعی: اگر کنترل خود را از دست بدهم، با یک نگاه به آسمانها میزنم، چنان که از دل مبارزات و زخمهایم آهی بلند برآورم.
هوش مصنوعی: من از خواستههای دنیایی بینیازم و نیازی به زیباییهای این دنیا ندارم. در این شبنشینی که پر از زیبایی و نور است، تنها به نوشیدن جام و لذت بردن از درخشش شمع و نغمههای دلنشین مشغولم.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی تلاش و کوشش نباشد، حتی درختهای امید هم در برابر آتش ناامیدی و محرومیت زمینگیر خواهند شد.
هوش مصنوعی: باید به خاک ناامیدی نیاز برسانم، دل زخمزده را در دستانم قرار دهم و سر خستهام را بر پای خود بگذارم.
هوش مصنوعی: چرا از رنگ گل به دنباله خون من میپرسی؟ من در نهایت یاد دامن او را به ذهن میآورم و از جایی آن را میکشم.
هوش مصنوعی: چراغ حیرتم مانند لالهای در دستم است و من به همین خاطر معذورم، زیرا در دنیایی تاریک گم شدهام.
هوش مصنوعی: در این باغ، ترک احوال و زندگی راحت نیست، زیرا در هر برگ گل، زیبایی و جذابیت خاصی نهفته است.
هوش مصنوعی: حبابی با از بین بردن خود، به نبوده "ما" و "من" پی برد و در نتیجه، وحدت را نشان داد. این حباب از وجود خود جدا شد و در دل دریا غرق شد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به فقدان امید اشاره میکند و به گونهای بیان میکند که غنچهٔ زندگیاش به خاطر این ناامیدی و مشکلات، رنگ باخته و شکسته است. او از این موضوع احساس ناامیدی و درد را منتقل میکند و به نوعی تلاش کرده تا با رنگهایی شاد مثل رنگ مینا، این غم را پنهان کند.
هوش مصنوعی: حسرت و پشیمانی ما را میسوزاند، ای ناامیدی! حتی به گذشته نیز ارزش فکر کردن ندارد، چون کسانی که امروز در ضرر هستند، فردا نیز چیزی به دست نخواهند آورد.
هوش مصنوعی: من دیگر دلباختهام و از پیچیدگیها چیزی نمیپرسی. حالا که درگیر مشکلات و بلاتکلیفیها هستم، دامنم در این بیابان پر از غبار و آشفتگی پخش شده است.
هوش مصنوعی: من، بیدل، همراه تلاشهای بیمورد نیستم. تو زاهدی و مقصدها را ترک میکنی، اما من فقط یک اشتباه کوچک در قدمهایم دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آمد من و هر روز نو باغی و نو جایی
به گشتن هر زمان عزمی به بودن هر زمان رایی
قدح پر باده رنگین به دست باده پیمایی
چو مرغ از گل به گل هر ساعتی دیگر تماشایی
نگاری با من و رویی نه رویی بلکه دیبایی
[...]
شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
فلک چون پر ز نسرین برگ نیل اندوده صحرائی
نشیب و توده و بالا همه خاموش و بیجنبش
چو قومی هر یکی مدهوش و درمانده به سودائی
زمانه رخ به قطران شسته وز رفتن برآسوده
[...]
ایا بی حد و مانندی که بی مثلی و همتایی
تو آن بی مثل و بی شبهی که دور از دانش مایی
ز وهمی کز خرد خیزد تو زان وهم و خرد در وی
ز رایی کز هوا خیزد تو دور از چشم آن رایی
پشیمانست دل زیرا که تو اسرارها دانی
[...]
خرد را دوش میگفتم که ای اکسیر دانایی
همت بیمغز هشیاری همت بیدیده بینایی
چه گویی در وجود آن کیست کو شایستگی دارد
که تو با آب روی خویش خاک پای او شایی
کسی کاندر جهان بیهیچ استکمال از غیری
[...]
زهی اخلاق تو محمود همچون عقل و دانائی
زهی ایام تو مشکور همچون عهد برنائی
امام شرق رکن الدینکه سوی حضرتت دایم
خطاب انجم و چرخست مولانا و مولائی
اضافت با کف رادت ز گیتی گنج پردازی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.