گنجور

 
بیدل دهلوی

صد رنگ نقش بستیم در یاد گل‌جبینی

طاووس‌ کرد ما را تصویر نازنینی

پرواز شوق امروز محمل‌کش تپش نیست

در بیضه‌ام جنون داشت بی‌بال و پرکمینی

وهم برهنه پایی‌ گر دامنت نگیرد

هر خار این بیابان دارد ترنجبینی

صور و خروش محشر درگوش عاشقانت

کم نیست‌ گر رساند از پشه‌ای طنینی

ما را غرور دانش شد دور باش تحقیق

می‌خواست این تماشا چشم به خود نبینی

در مکتب تعین چندین ورق سیه‌ کرد

مشق خیال هستی از سر خط جبینی

زین دشت و در ندیدیم جایی‌ که دل ‌گشاید

در بحر نظم شاید پیدا شود زمینی

شهرت ‌کمین عنقا مردیم و خاک‌ گشتیم

بر نام ما نخندید زین انجمن نگینی

از ذره تا مه و مهر آمادهٔ رحیل است

هر پای بر رکابی هر توسنی و زینی

بیدل مپیچ چندین بر دستگاه اقبال

در دامن بلندت چین دارد آستینی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای آفتاب شاهان شاهی و بی قرینی

پاک از همه بلائی چون گیتی آفرینی

با راستی رفیقی با مردمی قرینی

رایند جمله شاهان تو رای آفرینی

گر چه مه زمانی ورچه شه زمینی

[...]

مولانا

با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی

رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی

دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم

آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی

یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی

[...]

مجد همگر

آن روی چون بهارت رشک نگار چینی

جانم ز مهر رویت شد لحظه درد چینی

رضوان گرت ببیند آراسته بدینسان

در تو به تهمت افتد گوید که حور عینی

در باغ دلنوازی شمشاد تازه روئی

[...]

همام تبریزی

در غیرتم که با خود همراز و همنشینی

در آب عکس خود را زنهار تا نبینی

آیینه را نخواهم در صحبتت که زانجا

دانی که تا چه غایت زیبا و نازنینی

آنگه که دیده باشی رویی بدین ملاحت

[...]

امیرخسرو دهلوی

بسیار باشد، ای جان، از همچو من غمینی

نازی که می کشم من از چون تو نازنینی

تا دست و پا نهادی در حسن کس ندیدم

پایی به دامن اندر، دستی در آستینی

گر در جهان بگردی از جور خود نیابی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه