ای آفتاب شاهان شاهی و بی قرینی
پاک از همه بلائی چون گیتی آفرینی
با راستی رفیقی با مردمی قرینی
رایند جمله شاهان تو رای آفرینی
گرچه مه زمانی ورچه شه زمینی
از همت بلندی بر چرخ هفتمینی
از بخردان خیاری وز راستان گزینی
از بهر این ز یزدان جز راستی نه بینی
هم نور تاج و تختی هم فر اسب و زینی
هم شاه بی خلافی هم میر راستینی
بر خاتم سخاوت ماننده نگینی
با زائران بصلحی با خواسته بکینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس جدایی و درد ناشی از دوری محبوب است. شاعر از فقدان محبوب و غم و اندوهی که بر دلش سنگینی میکند، سخن میگوید. او به یاد آشناییها و لحظات شیرین با محبوب خود میافتد و از قرار نبودن او در کنار خود ناراحت است. شاعر خود را به یعقوب تشبیه میکند که از جدایی یوسف رنج میبرد و این دوری را به حکم خداوند نسبت میدهد. او به دنبال دلیل جدایی و احساس ناتوانی در مقابله با آن است. به طور کلی، شعر به عواطف عمیق عاشقانه و غم جدایی میپردازد.
هوش مصنوعی: ای خورشید که پادشاهان را نور میبخشی و خالی از هر گونه ناراحتی هستی، تو از همه مشکلات پاکی و مانند آفرینش جهان هستی.
هوش مصنوعی: با صداقت و درستی یک دوست، نزد مردم محبوب و مورد احترام است. تمام پادشاهان بر اساس نظر و مشورت او تصمیم گیری میکنند.
هوش مصنوعی: اگرچه ماه در زمانی خاص و پادشاهی زمین وجود دارد، اما با اراده و همت بلند میتوان به عرش آسمان رسید.
هوش مصنوعی: از دانایان بهترین را انتخاب کن و از راستگویان بهره ببر، زیرا از سوی خداوند تنها راستی را میتوان دید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف صفات و ویژگیهای یک شخصیت برجسته میپردازد. این فرد هم به مانند نور برای تاج و تخت میدرخشد، هم مانند اسب با نژاد بالا و زین ارجمند است. او در مقام سلطنت بدون هیچ گونه اختلافی و به عنوان یک پیشوای راستین شناخته میشود.
هوش مصنوعی: خاتم سخاوت همچون انگشتری زیباست که به زائران و مهمانان خوشآمد میگوید و در مقابل خواستههایشان با آغوش باز و صلحآمیز برخورد میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی
دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم
آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی
یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی
[...]
آن روی چون بهارت رشک نگار چینی
جانم ز مهر رویت شد لحظه درد چینی
رضوان گرت ببیند آراسته بدینسان
در تو به تهمت افتد گوید که حور عینی
در باغ دلنوازی شمشاد تازهروئی
[...]
در غیرتم که با خود همراز و همنشینی
در آب عکس خود را زنهار تا نبینی
آیینه را نخواهم در صحبتت که زانجا
دانی که تا چه غایت زیبا و نازنینی
آنگه که دیده باشی رویی بدین ملاحت
[...]
بسیار باشد، ای جان، از همچو من غمینی
نازی که می کشم من از چون تو نازنینی
تا دست و پا نهادی در حسن کس ندیدم
پایی به دامن اندر، دستی در آستینی
گر در جهان بگردی از جور خود نیابی
[...]
ای طالب معانی در شاعری ز هر در
در حجره معاذی چون آیی و نشینی
از بس تواضع او را کوچک دل شناسی
لیکن برادر او مرد بزرگ بینی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.