نمیگنجم به عالم بسکه از خود گشتهام فانی
حبابم را لباس بحرتنگ آمد به عریانی
ز بس ماندم چو چشم آینه پامال حیرانی
نگاهم آب شد در حسرت پرواز مژگانی
نفس در سینهام موجیست از بحر پریشانی
نگه در دیده مدّ جادهٔ صحرای حیرانی
به جولانت چه حیرت زد گره بر بال پروازم
که گردم را تپیدن شد چراغ زیر دامانی
دلی تهمتکش یک انجمن عیب و هنر دارم.
کجا جوهر، چه زنگ، آیینه وصد رنگ حیرانی
من آن آوارهٔ شوقمکه بر جمعیت حالم
بقدر حلقهٔ آن زلف میخندد پریشانی
به رمز وحشت من سخت دشوارست پی بردن
صدا چشم جهان پوشیده است ازگرد عریانی
سبک چون برق میبایدگذشت از وادی امکان
سحرگلکردن اینجانیست بی عرض گرانجانی
ز فیض تازه رویی آب و رنگ باغ الفت شو
متن بر ربشهٔ تخم حسد از چین پیشانی
چه افشاند از خود دانه تا وحشت کند پاکش
نپنداری دل از اسباب برخیزد به آسانی
سواد مقصد شوق فنا روشن نخواهد شد
غبار نقش پا چون شمع تا در دیده ننشانی
زکافر طینتیهای دل بیدرد میترسم
که زنارم مباد از سبحه روند چون سلیمانی
بنایم را نم اشکی به غارت میبرد بیدل
بهکشتی حبابم میکند یک قطره توفانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حس عمیق ناامیدی و حیرانی شاعر است. او به نوعی احساس گمگشتگی و بیپناهی میکند و به سرنوشت خود به عنوان یک موجود لطیف و شکننده مانند حباب اشاره دارد. شاعر یادآور میشود که با وجود حضور در جمع، همچنان احساس تنهایی و پریشان حالی میکند. او به کنشهای خود و احساسات درونیش میپردازد و بیان میکند که غمها و شوقهایش در تضاد با هم هستند. این تأملات به تصویر کشیدن مواجهه او با مشکلات، ترسها و آرزوهایش کمک میکند و در نهایت به احساس عدم دسترسی به شادی و آرامش میانجامد. شعر به زیبایی حالتهای درونی و تناقضات عاطفی شاعر را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من در این دنیا جایی برای خود ندارم، چون تمام وجودم را به فراموشی سپردهام. مانند حبابی هستم که دیدهام، در حالی که به شدت در حال سقوط و نابودی هستم و در این وضعیت، لباس به من تنگ شده و به حالت بیپناهی رسیدهام.
هوش مصنوعی: به دلیل مدت طولانیای که در حال انتظار و تماشا بودم، چشمانم مانند آینهای شفاف شده و منتظر پرواز مژههایم هستم، ولی در حسرت آن وضعیت باقی ماندهام و احساس میکنم که نگاه من مثل آب شده است.
هوش مصنوعی: در سینهام احساسی شدید و آشفته وجود دارد و در چشمانم، بیپایانی از سردرگمی و حیرت را میبینم.
هوش مصنوعی: به زیبایی تو چه شگفتانگیز است که در پروازم، گرهای به وجود آمده است و احساس میکنم که دلتنگیام مانند نوری زیر دامان تو میتپد.
هوش مصنوعی: من قلبی دارم که تحمل انتقادات را دارد و در عین حال پر از ویژگیهای خوب و بد است. نمیدانم کجا باید به دنبال حقیقت بگردم، در حالی که دچار سردرگمی و شگفتی از زیباییها و زشتیها هستم.
هوش مصنوعی: من فردی هستم که در پی شوق و عشق به سر میبرم و حال و روزم به قدری آشفته است که حتی در جمع دیگران، موهای پریشان و بینظم من باعث خنده و تمسخرم میشود.
هوش مصنوعی: درک دلیل وحشت من کار آسانی نیست، زیرا نگاه دنیا به علت وجود پوشش محدودههای ناپیداست.
هوش مصنوعی: باید همچون برق با سرعت از دنیای ممکن عبور کرد، زیرا در اینجا امکان جادوگری و زیبایی وجود ندارد و دلی که بیارزش است، سنگین و بیفایده است.
هوش مصنوعی: از نعمت زیبایی و طراوت باغ، به دوستی و محبت بپرداز و حسد را از ریشه برکن، که در چهرهات نشانهای از آن نباشد.
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی اشاره به نگرانیها و ترسهای درونی دارد. به این معناست که فرد با رفتار یا گفتاری که نشاندهندهی ترس و احساسات عمیق اوست، به نوعی به دیگران پیغام میدهد. این احساسات ممکن است در اثر آشنایی با شرایط یا دلایل زندگی ایجاد شده باشند. در نهایت، این بیان میتواند به ما یادآوری کند که امید و آرامش به سادگی به دست نمیآید و باید خود را از وابستگیها رها کنیم.
هوش مصنوعی: مقصد عشق و شوق به فنا به روشنی نخواهد رسید و از میان غبار نقش پا پدید نخواهد آمد، مگر اینکه تو آن را در دل و ذهن خود جای بدهی.
هوش مصنوعی: از افرادی که دلهای بیدرد دارند و به کافر بودن معروفاند، میترسم که باعث شوند من به اشتباه به گناه بیفتم و مانند سلیمان که در برابر وسوسهها قرار گرفت، زنجیری از گناه بر گردنم بیفتد.
هوش مصنوعی: ساختمان وجودم تحت تأثیر اندکی اشک خراب میشود. بیدلیل، معشوقهام با یک قطره ناچیز، به حالتی طوفانی در زندگیام تبدیل میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
ایا خوشتر ز جان و دل! همه رنج دل و جانی
به رنج تن شدم خرسند اگر دل را نرنجانی
شود بی جان تنم یکسر چو تو لختی بیازاری
تن از آزار جان پیچد تنم را زین قبل جانی؟
اگر چه جانی از انسی همیشه بر حذر باشد
[...]
نگارا ماه گردونی سوارا سرو بستانی
دل از دست خردمندان به ماه و سرو بستانی
اگر گردون بود مرکب به طلعت ماه گردونی
وگر بستان بود مجلس به قامت سرو بستانی
به آن زلفین شورانگیز مشک اندوده زنجیری
[...]
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
فرو شد آفتاب دین برآمد روز بیدینان
[...]
زهی جاهت فریدونی ، زهی ملکت سلیمانی
به عون تو مسلم شد ز هر آفت مسلمانی
غلط گفتم ، خطا کردم، کجا آید به چشم اندر
تو را جاه فریدونی، تو را ملک سلیمانی؟
نجوید دهر جز از رسم تو آثار فرخنده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.