سرشکم صد سحر خندید و پیدا نیست تاثیری
کنون از ناله درتاریکی شب افکنم تیری
بجز مردن علاج ما و من صورت نمیبندد
تب شور نفسها در کفن دارد تباشیری
فلک بر مایهداران من و ما باجها دارد
عدم شو تا نبینی گیرو دار حکم تقدیری
اگر از اهل تقوایی بپرهیز از توانایی
که در کیش تعین چون جوانی نیست بیپیری
به نفی سایهٔ موهوم کن اثبات خورشیدی
همه قلبیم اما در گداز ماست اکسیری
رهایی نیست از اندیشهٔ عجز و غرور اینجا
به قانون خموشی همنفس دارد بم و زیری
چه دیدی ای تامل زین خیال آباد موهومی
تو خوابی عرضه ده تا من هم آغازم به تعبیری
نه گردون کهکشان دارد نه انجم کاروان دارد
درین صحرا جنونی کرده باشد گرد نخجیری
محبت از مزاج عشقبازان کینه نپسندد
پر پروانه ممکن نیستگردد زینت تیری
گر از دود دل و خون جگر صد پیرهن پوشم
همان چون نالهام سر تا قدم نی رنگ تصویری
دلی پر دارد از مجنون ما سنگ کف طفلان
مگر خالیکند در صورت ایجاد زنجیری
نپنداری به مرگ از جستجو فارغ شوم بیدل
به زیرخاک هم چون آفتابم هست شبگیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تحلیل عمیق احساسات انسانی و جستجوی معنا در زندگی میپردازد. شاعر از درد و رنجهای ناشی از زندگی و عشق سخن میگوید و به تبیین حالتی از نارضایتی و اندوه میپردازد. او به تفاوت بین طلب و واقعیت اشاره کرده و از جنس درد و غم در وجود انسان میگوید. در عین حال، شاعر به عدم وابستگی به دنیای مادی و الزامات آن تأکید میکند و به نوعی فراسوی مرگ و جستجوی نور و حقیقت در تاریکی اشاره دارد. در نهایت، او اعلام میکند که حتی در پس مرگ، همچنان جستجوگر و آفتابی است که در دل شبها وجود دارد. این مضامین نشاندهنده عمق تفکر و احساسات شاعر در مواجهه با زندگی و عشق است.
هوش مصنوعی: در چشمانم اشکهای زیادی وجود دارد که مانند سحرگاه میدرخشند، اما اکنون هیچ تأثیری از نالهام در دل شب نمیتوانم ایجاد کنم. احساس میکنم نمیتوانم تیر غمانگیز خود را به تاریکی بیفکنم.
هوش مصنوعی: غیر از مرگ راهی برای درمان ما وجود ندارد و هیچچیز نمیتواند وضع ما را بهتر کند، زیرا احساس شور و هیجان ما مانند تب در حال شعلهور شدن است و در عین حال نشانهای از امید به سوی آینده داریم.
هوش مصنوعی: آسمان به ثروتمندان ما مالیات میدهد، خود را از قید و بند وجود خارج کن تا نتوانی چنگالهای سرنوشت را ببینی.
هوش مصنوعی: اگر از افرادی که تقوی دارند فاصله بگیری، به نیرویی دسترسی نخواهی داشت که در دین و مذهب مانند جوانی است که هیچ نشانهای از پیری ندارد.
هوش مصنوعی: سایههای خیالی را به کنار بزن و حقیقت روشنی را بر دلهای ما بتابان. اگرچه در دل ما گرمایی وجود دارد، اما در درون ما اکسیری نیز نهفته است که ما را میسوزاند و زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: در اینجا، انسان نمیتواند از افکار ناامیدی و خودبزرگبینی فرار کند. حتی در سکوت و آرامش، این دو احساس در دل او وجود دارند و همنفس شدهاند.
هوش مصنوعی: ای تفکر، چه چیزی را در این خیال خوش و رویایی دیدهای؟ تو خواب خود را نشان بده تا من هم بتوانم حرفی بزنم.
هوش مصنوعی: نه آسمان ستاره دارد و نه ستارهها در آن به حرکتاند. در این بیابان، ممکن است جنونی باشد که همچون گردی از یک شکار به دور خود میچرخد.
هوش مصنوعی: عشق واقعی هیچگاه با کینه و حسادت سازگاری ندارد. همانطور که پروانه نمیتواند خود را به تیر و کینه آغشته کند، انسان عاشق نیز نباید در دل خود جایی برای کینه داشته باشد.
هوش مصنوعی: اگر با درد دل و خون جگر هزار لباس بپوشم، باز هم نالهام میماند و بر تنم هیچ رنگ و تصویری وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: دل ما از عشق مجنون پر است، اما آیا دل سنگی همچون دل کودکان نمیتواند در برابر زنجیرها خالی شود؟
هوش مصنوعی: نمیپندارم که با مرگ از جستجو و تلاش بینیاز میشوم. حتی در زیر خاک، مانند خورشید هستم که در دل شب زنده و درخشان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرید پیر خمارم که دارد این چنین پیری
غلام همت عشقم که دارد این چنین میری
به ملک دنیی و عقبی خریدم کنج میخانه
ازین سودا که من کردم جهانی یافت توفیری
اگر رند خراباتم که خم باده می نوشم
[...]
کیم من؟ بیدلی، بیچارهای، از خویش دلگیری!
به آب تیغ خوبان تشنهای، از جان خود سیری!
(ز سر تا پا گنه کارم، ندارم عذر تقصیری
ز چشم افتاده یارم، رفیقان چیست تدبیری؟)
نثار جان بدست و، دیده خواهش بره دارم
[...]
غزال دشت پیمایی بیابان گرد نخجیری
عداوت جوی بی رحمی ز سر تا پای تزویری
جبین از خشم پرچینی کمان از کینه پر تیری
غضب آلوده ابرویی به خون تر کرده شمشیری
فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری
به رنگ غنچه خوابی دیدهام ای صبح تعبیری
ندانم دل اسیرکیست اما اینقدر دانم
که درگرد نفس پیچیده است آواز زنجیری
جهان میدان آزادیست اما مرد وحشت کو
[...]
دل زارم بود در صیدگاه عشق نخجیری
که بر وی هر زمان ابرو کمانی میزند تیری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.