گنجور

 
بیدل دهلوی

ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا

که پالغز دو عالم دارد امشب دامن مینا

نفس سرمایهٔ عجزاست از هستی مشو غافل

که تا صهباست نتوان برد خم ازگردن مینا

سلامت بی‌خبر دارد ز فیض عالم آبم

حباب من ندارد صرفه در نشستن مینا

بتاب ای آفتاب عیش مخموران‌که در راهت

سفیدازپنبه شد چون صبح چشم روشن مینا

اگر می نیست ای مطرب‌تو ازافسانهٔ دردی

دل سنگین ما خونین به طرف دامن مینا

حباب باده با ساغر نفس دزدیده می‌گوید:

که از چشم تو دارد نرگسستان‌گلشن مینا

مدد از هیچ‌کس در موسم پیری نمی‌خواهم

که بس باشد مرا برکف عصای‌گردن مینا

تحیر در صفای امتیاز باده می‌لغزد

پری‌گویی عرق‌کرده‌ست در پیراهن مینا

دلی آمادة چندین هوس داری بهم بشکن

مبادا فتنه‌زاییها کند آبستن مینا

اگر جوش بقا نبود فنا هم نشئه‌ای دارد

که از قلقل مدان آهنگ بشکن‌بشکن مینا

امید سرخوشی در محفل امکان نمی‌باشد

مگر از خود تهی‌گشتن شود پرکردن مینا

اگر بیدل ز اهل مشربی تسلیم سامان‌کن

رگ‌گردن ندارد نسبتی باگردن مینا

 
 
 
صائب تبریزی

اگر این بار می آید به دستم گردن مینا

چو درد می نخواهم داشت دست از دامن مینا

خرابم می کند بی لعل او در بزم میخواران

تکلف کردن ساقی، تواضع کردن مینا

دو صبح صادقند از یک گریبان سربرآورده

[...]

فیاض لاهیجی

ز روح باده صد ره گرچه خالی شد تن مینا

ولی دست هوس کوته نشد از گردن مینا

چرا دود از دماغ می‌پرستان برنمی‌آرد

که برق باده آتش می‌زند در خرمن مینا

نوای بی‌غلط زن امشب ای مطرب که مستان را

[...]

بیدل دهلوی

بیا خورشید معنی را ببین ازروزن مینا

که یاد صبح صادق می‌دهد خندیدن مینا

ز زهد خشک زاهد نیست باکی سیر مستان را

که ایمن از خزان باشد بهارگلشن مینا

زنام می‌، زبانم مست و بیخود در دهان افتد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه