چه میشدگر نمیزد اینقدر رنج نفس هستی
مرا رسوای عالم کرد این شهرت هوس هستی
شرار جسته از سنگ انفعالش چشم میپوشد
به این هستیکه من دارم نمیخواهد نفس هستی
گر اقبال هوس را عزتی میبود در عالم
قضا از شرم کم میبست بر مور و مگس هستی
هوای عافیت صحرای مانوس عدم دارد
نمیسازد عزیزان، با مزاج هیچکس هستی
غریب است ازگرفتاران، غم تن پروری خوردن
حذر زبن دانه و آبیکه دارد در قفس هستی
تو بر جمعیت اسباب مغروری و زبن غافل
که آخر میبرد در آتشت زین خار و خس هستی
خروش الرحیلی بشنو و از جستجو بگذر
سراغکاروان دارد در آواز جرس هستی
نبودی، آمدی و میروی جایی که معدومی
زمانی شرم باید داشتن زین پیش و پس هستی
مزاری راکه میبینم دل از شوق آب میگردد
خوشا جمعیت جاوبد و ذوق بینفس هستی
تظلم در عدم بهر چه میبرد آدمی بیدل
درین حرمان سرا میداشت گر فریادرس هستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به رنج و مشکلاتی که از بودن در جهان هستی ناشی میشود، اشاره میکند. او از شهرت و هوسهایی که انسان را به رسوایی میکشانند، گلایه میکند و میگوید که این زندگی، رنجبار است و زیبایی را از چشم میپوشد. شاعر به ناچاری انسان در این دنیا و تنگنای زندگی اشاره میکند و در عین حال، غم و اندوه تنپروری و وابستگیهای مادی را نقد میکند. او به مفهوم غیبت از این دنیا و ناپایداری زندگی میپردازد و تأکید میکند که باید به دنبال حقیقت و معنای عمیقتر زندگی باشیم تا از غفلت و مشکلات این دنیا رهایی یابیم. در نهایت، شاعر آرزو دارد تا در دنیای عدم، آرامش و آسایش یابد.
هوش مصنوعی: اگر این همه درد و suffering وجود نداشت، شاید اوضاع بهتر میشد. اما حالا، این زندگی و شهرت ناشی از خواستهها و هوسهایم، مرا در معرض قضاوت دیگران قرار داده و رسوای جهان کرده است.
هوش مصنوعی: شعلهای که از سنگی به وجود آمده، به تأثیر آن بیتوجهی میکند. در واقع، این هستی که من دارم، به نوعی نمیخواهد وجود خود را ادامه دهد.
هوش مصنوعی: اگر بخت و شانس در دنیا جایگاه والایی داشت، از خجالت، وجود حشرات کوچکی مانند مور و مگس را نادیده میگرفت.
هوش مصنوعی: هوای راحتی و آسایش در دنیای بیخبری، فراموشی از آنچه در اطراف میگذرد را به ارمغان میآورد و نمیتواند با روحیه هیچیک از عزیزان سازگار باشد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که در درد و مشقت هستند، باید از زندگی راحت و بیدغدغه پرهیز کنند. آنها باید آگاه باشند که حتی در قفس دنیا، آنچه دارند، به نوعی محدود و وابسته است و نباید از آن غافل شوند.
هوش مصنوعی: تو در میان جمعیت مشغول به خودبزرگبینی هستی و از چیزهایی که تو را به خطر میاندازد غافل هستی، در حالی که از این برهها و علفها به آتش دچار خواهی شد.
هوش مصنوعی: صدای آرامش را بشنو و از کاوشهای بیفایده دست بردار، زیرا کاروان زندگی در صدای زنگ جرس در حال حرکت است.
هوش مصنوعی: تو که نه بودی، اکنون آمدهای و به جایی میروی که انگار خبری از تو نیست. باید زمان گذشته و آینده را در نظر بگیری و از این وضعیت شرمنده باشی.
هوش مصنوعی: هر بار که به این قبرستان نگاه میکنم، دلام از شادی پر میشود. چه خوب است که آنجا جمعیتی از اهل دل است و حس زندگی در آنجا به وضوح حس میشود.
هوش مصنوعی: آدمی دلسوخته در این مکان پر از ناکامی، از بیعدالتی و بیاعتنایی چه سودی میبرد؟ اگر تنها کسی بود که میتوانست به او کمک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.