گنجور

 
بیدل دهلوی

مه نو می‌نماید امشبم از آسمان ابرو

قدح‌ کج‌ کرده می‌آید اشارتهای آن ابرو

تعالی الله چه نقشی دلفریب است این نمی‌دانم

که جوهر در دم تیغ است یا ناز اندر آن ابرو

به این انداز در اندیشهٔ صید که می‌تازد

که عمری شد همان افکنده است ازکف عنان ابرو

اشارت محو حیرت کن که در بزم تماشایش

به رنگ ماه نو در چشم می‌گردد نهان ابرو

نه گلشن نرگسی دارد نه دریا موج می‌آرد

به عالم فتنه می‌کارد همان چشم و همان ابرو

چرا در خاک و خون ننشاندم دردی که من دارم

چو تیر افکنده است از خویش دورم آن کمان ابرو

خرابی می‌کنم تعمیر نازی در نظر دارم

ز بخت تیرهٔ من وسمه‌ای می‌خواهد آن ابرو

ز غفلت شکوه‌ها پرداختم اما نفهمیدم

که خوبان را تغافل گوش می‌باشد زبان ابرو

جهانی را تحیر بسمل ناز تو می‌بینم

نمی‌دانم چه تیغ است اینکه دارد در میان ابرو

به یاد چین ابروی تو دریا را ز امواجش

شکستی می‌کشد بر دوش چندین‌کاروان ابرو

اشارت هم به ایمای خیالش بر نمی‌آید

اگر بر اوج استغنا نباشد نردبان ابرو

به وضع سرکشی لطف تواضع دیده‌ام بیدل

به چشم مصلحت تیغم به عرض امتحان ابرو

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حافظ

مرا چشمیست خون‌افشان ز دست آن کمان‌ابرو

جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو

غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی

نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش

[...]

نسیمی

دل مردم به جان آمد ز دست آن کمان ابرو

تعالی الله از آن چشمان، جلال الله از آن ابرو

مخوان روی نگارم را به جان ای ساده دل زانرو

که چون روی دلارایش ندارد روی جان ابرو

نهان از غمزه با مردم نگفتی راز و نشنودی

[...]

بیدل دهلوی

به پیری هم نی‌ام غافل ز عشق آن‌کمان ابرو

حضور قامت خم‌ گشته ایمایی‌ست زان ابرو

دم تیغی چو اشک از خون من رنگین نمی گردد

مبادا افتد از مستی به فکر امتحان ابرو

بلند اقبال

مرا ترکی است غارتگر سنان‌مژگان کمان‌ابرو

که غارت کرده دل‌ها را از آن مژگان وز آن ابرو

نروید سرو در بستان دهد گر جلوه او قامت

نگردد ماه نو طالع گر او سازد عیان ابرو

برد دین و دل از هر سو هم از مُسلِم هم از کافر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه