منفعلم برکه برم حاجت خویش از برتو
ای قدمت بر سر من چون سر من بر در تو
آینهٔکون و مکان حیرت سیر چمنت
ساغر رنگ دو جهان حسرت گرد سر تو
تاب جمال تو ز کس راست نیاید ز هوس
حلقهٔ گیسوی تو بس چشم تماشاگر تو
محرم آن لعل نشدکام تمنایکسی
غیرتبسمکه برد چاشنی از شکرتو
رنگ تو آشفته چوگل در چمن آرزویت
موج تو غلتان چوگهر در طلبگوهر تو
صبح برد تا به کجا پایه ز قطع نفسش
وانشود زین هوسی چند ره منظر تو
نُه فلک ازگردش سرگشته به خمیازه سمر
همت ظرف که کشد بادهٔ بیساغر تو
سعی طلب بی سر و پا جادهٔ تحقیق رسا
سبحه صفت آبلهها خفته برون در تو
خط حساب من و ما راه گشاید ز کجا
صفر نماید به نظر نقطهای از دفتر تو
بیدل از افسون سخن بلبل باغ چهگلی
رنگ چمن میشکند بوی بهار از پر تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و جذابیت وجود معشوقش اشاره میکند و از او خواستهای دارد. او خود را در برکهای از عشق و دلتنگی میبیند و معشوق را به آینهای از هستی تشبیه میکند که مایه حیرت و شگفتی اوست. زیبایی معشوق آنقدر بینظیر است که هیچکس قادر به تحملش نیست و تنها لبخند او میتواند از تلخیها بکاهد. رنگ و زیباییاش به گل و چمن شباهت دارد و اوج اشتیاق شاعر برای وصال او در هر بیت مشهود است. شاعر به تاثیر و قدرت نفوذ معشوق اشاره کرده و درباره تلاش بیوقفهاش برای یافتن مسیر به سوی او صحبت میکند. در نهایت، احساسات عمیق و عشق نافذ او را نسبت به معشوق به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: من از تو خواستههایم را برآورده میکنم، ای که وجودت مانند سرم بر روی من است و من نیز مانند سرت در دروازه تو هستم.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به توصیف حیرت و شگفتی انسان از وجود معشوق اشاره دارد. آینه نمادی از نمایشگاه زیباییهاست و در عین حال مکان و زمان نشاندهنده وضعیتهای مختلف زندگی است. شاعر در اشاره به ساغر رنگ، به تنوع و زیباییهای دو دنیای مادی و معنوی اشاره میکند، که همه آنها در دوری و حسرت از معشوق آنقدر غرق شدهاند که گویی همواره در حال گشت و گذار و تجدید نظر هستند. در نهایت، محور این حسرت و حیرت، تنها وجود معشوق است که مرکز تمام زیباییها و شگفتیهاست.
هوش مصنوعی: زیبایی تو به هیچکس نمیرسد، و از شوق دیدن حلقههای گیسویت، چشمهای نگران تماشاگران همیشه باز است.
هوش مصنوعی: کسی جز لبخند تو، برای رسیدن به خواستهام هیچ چیزی برایم قیمتی و گرانبها نیست. من فقط میخواهم گنجینه تو را داشته باشم.
هوش مصنوعی: رنگ چهرهات در میان گلها شبیه گلی است که در چمن خود را نشان میدهد و حالت ناپایدار تو مانند مرواریدی است که به دنبال گوهر خود میگردد.
هوش مصنوعی: صبح فرارسیده است و نمیدانم تا کجا میخواهد برود، نمیتوانم از این آرزوهای بیپایه رهایی یابم، به خاطر دیدن تو.
هوش مصنوعی: نه آسمان به خاطر چرخش خود خسته و سرگیجهدار است و نه به دلیل این که توای دیوانه، زمینی در حال خمیازهکشیدن است. بلکه این ظرفی است که بیساغر، شراب تو را در خود جا میدهد.
هوش مصنوعی: تلاش برای فهمیدن و جستجو در مسیر علم، شبیه به دانههای تسبیحی است که به ظاهر بیمعنا و آشفتهاند، اما در عمیقترین وجود تو خوابیدهاند.
هوش مصنوعی: حساب و کتاب من و تو باید از کجا شروع شود تا بتواند نقطهای از زندگی تو را که خالی و بدون ارزش به نظر میرسد، روشن کند.
هوش مصنوعی: بیدل از جادوی سخن بلبل در باغ میگوید که چه گلهایی در چمن رنگین میشوند و عطر بهار از پر تو میوزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.