به خود پیچیدهام نالیدنم نتوان گمان بردن
به رنگ رشته فربه گشتهام لیک از گره خوردن
حضور زندگی، آنگاه استغنا، چه حرفست این
نفس را بر در دل تا به کی ابرام نشمردن
دلی پرواز ده کز ننگ کم ظرفی برون آیی
زصافی میتواند قطره را دریا فرو بردن
سیه بختی به سعی هیچکس زایل نمیگردد
مگر آتش برآرد ترک، هندو را پس از مردن
غم جمعیت دل مضطرب دارد جهانی را
ز گوهر تا کجا دریا شکافد جیب افسردن
مزاج عشق در سعی فنا مجبور میباشد
ز منع سوختن نتوان دل پروانه آزردن
بهحکم عجز ننگ طینت ما بود گیرایی
به خاک ما نمیخواهد مروت دام گستردن
به هر واماندگی زین بیشتر طاقت چه میباشد
که باید همچو شمعم تا عدم خود را بسر بردن
طربهای هوس شاید به وحشت کم شود بیدل
به چین میبایدم چون ابر چندی دامن افشردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری از شاعر فارسیزبان است که در آن به احساسات عمیق و موضوعاتی چون عشق، غم، زندگی و وضعیت انسانی پرداخته شده است. شاعر از پیچیدگیهای درون خود سخن میگوید و به تنگناهای عاطفی و روانی اشاره میکند. او بر این باور است که زندگی و عشق تحت تأثیر محدودیتها و ناکامیها قرار دارند و در عین حال از درد و غم وجودی انسان مینالد. به نوعی، شاعر به جستجو برای آزادی و رهایی از ناامیدی و ناپایداریهای دنیا پرداخته و به قدرت و زیبایی عشق در میان رنجها اشاره میکند. به طور کلی، این شعر نشاندهنده غم و اندوه انسانی است که در تلاش برای درک و گذر از موانع وجودی خود میباشد.
هوش مصنوعی: به خودم پیچیدهام و نمیتوانم نالهام را به دیگران بگویم. تصور میکنید که به خاطر بندهایی که به من بسته شده، قویتر شدهام، اما در واقع، از گره خوردن این بندها رنج میبرم.
هوش مصنوعی: حضور زندگی، زمانی احساس بینیازی میشود که دیگر نیازی به کلمات و توضیحات نداریم. چرا این نفس را در دل نگه داریم و مدام در مورد آن بحث کنیم؟ ما باید از این قید رها شویم.
هوش مصنوعی: دل خود را به پرواز درآور، تا از ننگ کم ظرفی رها شوی، زیرا تنها از دل پاک و صاف میتوان قطرهای را به دریا راه داد.
هوش مصنوعی: بدبختی و شقاوت هیچ کس با تلاش کسی دیگر از بین نمیرود، مگر اینکه آتش را از دل ترکزادهای برآورند، که آن هم پس از مرگش اتفاق میافتد.
هوش مصنوعی: دل من از غم و اندوه پر شده و در ریتم زندگی، مانند دریا که به عمق خود مینگرد، به دنبال پاسخهایی است که هرگز پیدا نمیکند. غم و اضطراب در این دل مضطرب به اندازهای بزرگ است که نمیدانم تا چه عمق و وسعت میتوان به جستجوی آن ادامه داد.
هوش مصنوعی: عشق در تلاش برای از بین رفتن، مجبور به تحمل است. پروانهای که نمیتواند بسوزد، دلش نیز نمیتواند بیدردی را تحمل کند.
هوش مصنوعی: به خاطر ناتوانیام، زشتی ذات ما را پذیرفتهام، و دیگر نیازی به احترام و بزرگمنشی در برقراری ارتباط با دیگران ندارم.
هوش مصنوعی: در هر ناکامی و سختی، دیگر چه طاقت و بردباری باقی مانده است؟ باید مانند شمعی بسوزم و به تحمل وجود خود ادامه دهم.
هوش مصنوعی: شاید لذتهای خواستهها بتواند کمی از هراسها بکاهد. بیدل، ضروری است که مثل ابر مدتی خود را جمع کنم و از افشاندن دامن بپرهیزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهی رسم بناگوشت گل اندر سبزه پروردن
حرامت باد بی یاران می اندر ساغر آوردن
لطافت گویم آن یا حسن یا خود آدمی کشتن
شمایل خوانم آن یا شکل یا خود مردم آزردن
چه رویست آن، تعالی الله که نتوان زیستن بی او؟
[...]
خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن
به پیشانی و روی سخت خاک پایت آزردن
چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی
ز روی مرحمت باید، بر آن دامن بگستردن
ندارم تاب سودای کمند زلف مه رویان
[...]
دل آگاه آزاد است از اندیشهٔ مردن
چراغ طور عرفان را نباشد بیم افسردن
رمیدن باعث الفت شود روشن روانان را
که موج آغوش بگشاید ز هر پهلو تهی کردن
بود دایم دلش ز اندیشهٔ روز حساب ایمن
[...]
به جرم عاشقی روز جزا در دوزخم بردن
از آن بهتر بود زاهد که در افسردگی مردن
مرا چون شمع هرشب سوختن و آنگه سحر مردن
بس آسان است و مشکل بی تو روزی را به شب بردن
نمی کردم تمنای هلاک خویشتن باری
اگر می بود ممکن در فراقت زندگی کردن
چو صیادم تویی از بخت خود شادم خوشا خونی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.