فسردن نیست ممکن دست بردارد ز پهلویم
رگ خواب است چون مخمل ز غفلت هر سر مویم
به رنگ پرتو خورشید عالم را به زرگیرم
اگر میل پر افشانی نماید رنگ از رویم
ورقگردانده است از معنی تحقیق لفظ من
- بیاض نسخهٔ عبرت مراد چشم آهویم
من و نشو و نمای سرکشی حاشا معاذالله
نهال جادهام یک سجدهٔ هموار میرویم
زبان لاف هم در مفلسیها بسته میگردد
تهی دستی درین ویرانه کرد آخر دعاگویم
درین گلشن بغیر از انفعالم نیست سامانی
گل چشمم همین عیبیست گر رنگست و گر بویم
به خواب نیستی موج دگر میزد غبار من
به این آوارگی یا ربکهگردانید پهلویم
ندارد چاره از دریا شکافی طالب گوهر
دلیگمکردهام در عالم اسباب و میجویم
ز طاق چین ابروی که افتادم نمیدانم
که گل کردهست هر چینی شکست از هر بن مویم
ضعیفی ننگ تغییر وفایم بر نمیدارد
چو نقش جبههٔ خود با دو عالم سجده یکرویم
بضاعت نیست جزتسلیم در بار نیاز من
محبت کرد ایجاد از خمیدنهای ابرویم
مرا سنجیدگی ایمن ز تشویق هوس دارد
زدام بال و پر فارغ چو شاهین ترازویم
ز افسون شرر پروازی من ناله درگیرد
زبان شمعم و حرف پر پروانه میگویم
ضعیفم آنقدربیدلکه با صد شعله بیتابی
نچیند تا ابد دامن شکست رنگ در رویم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. شاعر از عشق و وابستگیاش سخن میگوید و از دلتنگی و خلأی که در زندگیاش احساس میکند. او اشاره میکند که زندگیاش تحت تأثیر عشق و زیباییهای آن قرار دارد و در عین حال از نواقص و سختیهای زندگی نیز سخن به میان میآورد. احساس ضعف و ناتوانی در مقابل عشق و یکسری تغییرات در وجودش را نیز بیان میکند و در نهایت در تلاش است تا از این ناپایداریها و دغدغهها رهایی یابد و به آرامش دست پیدا کند. شاعر در این مسیر به تسلیم و پذیرش دست میزند و به عشق به عنوان ریشهای از وجودش نگاه میکند.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که احساس میکنم، به راحتی از من جدا نمیشود. رگ خواب من حساس و لطیف است، مانند مخمل، و از غفلت بیخبر است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهم دنیا را به رنگ طلایی درآورم، مانند نور خورشید، این کار را میکنم؛ البته به شرطی که احساس کنم لیاقت افشاندن این رنگ را دارم و بتوانم آن را به نمایش بگذارم.
هوش مصنوعی: متن اشاره به این دارد که کسی به معنای واقعی کلمات دقت نکرده و فقط به ظاهر آنها توجه کرده است. در اینجا، نویسنده به احساسات و تجربههای عمیق خود اشاره میکند که فراتر از ظواهر است. از طرفی، او به نوعی خود را شبیه به چشم آهو میداند که به دنبال زیبایی و معانی پنهان در زندگی است.در کل، این بیان توصیفکنندهی احساساتی عمیق و جستجو برای درک بهتر زندگی و معناهایش است.
هوش مصنوعی: من و تو به هیچ وجه اهل سرکشی نیستیم، مانند نهالی در جادهای هموار، تنها با یک سجده به آرامی به جلو میرویم.
هوش مصنوعی: در شرایط تنگدستی و فقر، حتی زبان هم به خاموشی میگراید و نمیتواند به لاف و فخر بپردازد. در این ویرانی و ناامیدی، تنها چیزی که برای من مانده، دعا کردن است.
هوش مصنوعی: در این باغ، جز تأثیر من هیچ چیزی وجود ندارد. زیبایی گل چشمم همان عیب من است، چه رنگ باشد و چه بو.
هوش مصنوعی: در حال خواب نیستی، ولی موج دیگری به زندگی من ضربه میزند. خدایا، آیا ممکن است که زندگیام را تغییر دهی و وضعیت آشفتهام را بهبود بخشی؟
هوش مصنوعی: برای پیدا کردن گوهری که دل گم کردهام، چارهای جز شکافتن دریا ندارم و در دنیای اسباب به دنبالش هستم.
هوش مصنوعی: از زیبایی و آرایش ابروهای او به شدت مجذوب شدهام و نمیدانم که کدام کجروی در آن، مانند گل درخشان شده است، زیرا هر خمی که در آن وجود دارد، جذابیت خاصی دارد.
هوش مصنوعی: ضعیف بودن من باعث نمیشود که نسبت به وفایم تغییر کنم. مانند نقشی که بر روی پیشانیام مانده است، در حالی که با دو جهان به یک سو سجده میکنم.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که در برابر نیازم دارم، تسلیم شدن است. محبت تو از احساسات و نگاههای من نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بیان احساسات و تفکرات خود میپردازد. او از آرامش و ایمنی ناشی از سنجیدگی و تفکر عمیق صحبت میکند و نشان میدهد که این سنجیدگی او را از وسوسههای هوسآلود دور نگه میدارد. او با تصویرسازی شاهین به عنوان موجودی آزاد و پرندهای بیپروا، تأکید میکند که میتواند از محدودههای تنگ خارج شده و به سوی آسمان پرواز کند. این تصویر، نماد آزادی و پرواز روحی اوست.
هوش مصنوعی: به خاطر جاذبه و جذابیت آتش و شور و شوق وجودم، صدای نالهای به زبان شمع مشتاق میآید و سخنان عاشقانهای را مانند پروانهای سر میزنم.
هوش مصنوعی: من به قدری ضعیف و ناتوان هستم که حتی با وجود صد شعله ی درد و بیقراریم، نمیتوانم تا ابد از دامن نالههایم که نارنجی و پاره است، جدا شوم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چه خوش بود آن شبی کز در در آمد بار مهرویم
رخش بوسیدم و لب هم دگرها را نمی گویم
مه خرگه نشین آن شب مرا زانو زدی صد جا
چو آن ترک از سرمستی نهادی سر به زانویم
کجا یابم من آن دل را که کردم بر در او گم
[...]
اگر گویم که نیکویم مکن عیبم که من اویم
چنان مستم که از مستی نمی دانم چه می گویم
منم مطلوب و هم طالب که خود از خود طلبکارم
مکرم کرده ام خود را که خود را با تو می جویم
اگر نه ساقی مستم چرا جویای رندانم
[...]
چنان در دوستی دل بسته آن قد دلجویم
که جز من هر که او را دوست دارد دشمن اویم
بغمزه می رباید دل بابرو می ستاند جان
چه چشمست آن چه ابرو کشته آن چشم و ابرویم
بپیکانش گرانی بر تن بیمار می خواهم
[...]
ز من غافل چو گردد از غرور حسن، بد خویم
به تقریبی کنم هر دم سخن، تا بنگرد سویم
ز کوی دوست رفتم از جفای دشمنان، یا رب
چه او را بگذرد در دل نبیند چون در آن کویم
حجابش تا نگردد مانع دشنام، هر ساعت
[...]
نشست از آسیای چرخ گرد شیب بر رویم
سفیدی می کند راه فنا از هر سر مویم
از آن بیماری من می شود هر روز سنگین تر
که گیرد گوش خود با هر که درد خویش می گویم
بود در دیده حق بین من دیر و حرم یکسان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.