شب وصل است از بخت اندکی توقیر میخواهم
به قدر یک دو دور صبح محشر دیر میخواهم
ز تیغ ناز او در خون تپم چندان که دلگردم
جهانگرکیمیا خواهد من این اکسیر میخواهم
به رنگ غنچه امشب دیدهام خواب پریشانی
ز چاک سینه یک آه سحر تعبیر میخواهم
به چشم اعتبار بیخودی عمری جنون کردم
کنون چون اشک یک افتادگی زنجیر میخواهم
درین گلشن خم تسلیم هر شاخی گلی دارد
به ذوق سجده خود را در جوانی پیر میخواهم
دو عالم نیست جز آیینهٔ زنگار پروردی
منمکانجا ز آه بینفس تاثیر میخواهم
ندارد دشت امکان آنقدر میدان آزادی
نگاه آهوم ناچار پا در قیر میخواهم
ز رمز جستجوها غافلم لیک اینقدر دانم
که چون خورشید زیر خاک هم شبگیر میخواهم
درین گلشن سلامت باب جمعیت نمیباشد
چو رنگ گل شکستی عافیت تعمیر میخواهم
سفید از گریه شد چشم و همان مست تماشایم
به هربیحاصلیها روغنی زین شیر میخواهم
من و دلبر بهم نقشی ببستیم از هماغوشی
ز نقاش ازل زین رنگ یک تصویر میخواهم
چسان آید ز شمع کشته بیدل محفل آرایی
زبان در سرمه خوابیدهست و من تقریر میخواهم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر بیان میکند که در شب وصال معشوق، از بخت اندکی توقیر و آرامش میطلبد. او تقاضای یک لحظه از زیبایی و عشق را دارد و در دل از درد ناشی از عشق میسوزد. شاعر با توصیف خواب پریشانی و زخمهای عشق، خواهان آزادی و آسایش است. او با اشاره به بیقراری و جنون خود به دنبال یک حس از زندگی و معنای عمیقتر است. به نوعی، شاعر برای رسیدن به حالتی از تسلیم و آرامش در دنیای عشق و زیبایی تلاش میکند و به تفاوتهای زندگی اشاره دارد. در نهایت، او آرزو دارد که عشق و زیبایی را در دنیای واقعی تجربه کند و از آن لذت ببرد.
هوش مصنوعی: در شب وصال، به خاطر کمی شانس، فقط به اندازه یک یا دو بار تاخیر در صبح محشر را میخواهم.
هوش مصنوعی: از زیبایی و ناز او چنان به تپش آمدهام که دلام میخواهد تمام جهان را چون کیمیا ببینم. من این اکسیر، این نوشداروی عشق را میخواهم.
هوش مصنوعی: امشب خواب عجیبی دیدهام که بر اثر درد و اندوهی عمیق است. از عمق سینهام که پر از افسوس و آه سحرگاهی است، میخواهم آن را تعبیر کنم.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق و علاقهای که داشتم، سالها در حالت جنون و دیوانگی زندگی کردم. حالا چون اشکی که به زمین افتاده، احساس میکنم که نیاز به آزادی و رهایی دارم.
هوش مصنوعی: در این باغ، هر شاخهای به خاطر تسلیم خود، گلی دارد. من در جوانی میخواهم که به خاطر زیبایی سجده کنم، حتی اگر به سن پیری نزدیک شوم.
هوش مصنوعی: دو جهان بیشتر وجود ندارد و آن هم تنها بازتابی است که از آینهٔ زنگزده میبینم. من در اینجا به دنبال تأثیر و احساساتی هستم که ناشی از آه و نفرینی بیصداست.
هوش مصنوعی: در دشت، جایی برای آزادی وجود ندارد و به خاطر این محدودیت، من ناچار به گذاشتن پا در قیر هستم.
هوش مصنوعی: هرچند از جزئیات جستجوها بیخبرم، اما میدانم که حتی اگر خورشید به زیر خاک برود، باز هم شبها به درخشش ادامه میدهد.
هوش مصنوعی: در این باغ سرسبز، خوشبختی و آرامش وجود ندارد. وقتی زیبایی گل از بین برود، دیگر کسی نمیتواند به راحتی و بیدغدغه زندگی کند. من به دنبال راهی هستم تا دوباره آسایش و امنیت را به دست بیاورم.
هوش مصنوعی: چشمم از گریه به قدری سفید شده که فقط به خاطر زیبایی زندگی، به هر دلیلی، از این شیرینکاریها نیاز دارم.
هوش مصنوعی: من و محبوبم با هم تصویری از عشق و نزدیکی خلق کردیم، و از هنرمند ازل میخواهم که این رنگ و جلوه را برایم به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که کسی که به خاطر عشقش جان داده، در محفل شادی حضور داشته باشد؟ زبانم در خواب فرورفته و من درگیر بیان احساسات و مطالب خود هستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز دل چون غنچه یک چاک گریبانگیر میخواهم
گشاد کار خود بیناخن تدبیر میخواهم
نیام مخمور می کز قلقل مینا به جوش آیم
سیه مست جنونم غلغل زنجیر میخواهم
به کوثر گر زند ساغر ندارد بسملم سیری
[...]
من از ساقی برای دفع غم توقیر میخواهم
ز جوش قل قل مینا چو می تشهیر میخواهم
ز نزدیکان عشقم گرچه از طرح خرد دورم
ز ویرانی بنای خویش را تعمیر میخواهم
برای خرمن محنت که خاکش بر فلک بادا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.