بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
پیشانی عرق ریز برداشت آستینم
بی قدریم برآورد همقدر آتش خس
بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم
آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند
صبحی نشد که من هم دامن به خنده چینم
نامم گداخت چندان از انفعال شهرت
کز فلس ماهیان برد نقش دگر نگینم
گویند از میانش جز در کمان نشان نیست
من هم درین توهم همسایهٔ یقینم
چون موج از محبت هر چند آبگشتم
نگذاشت آتش آخر دنبال انگینم
در صلحنامهٔ هوش ثبت است بیدماغی
رحمی است کز خط جام بندد کمر نگینم
الفاظ بی معانی بر فطرتم ستم کرد
دست چنار تا کی بندد حنای زینم
خودداریام دل افشرد کو صنعت جنونی
کز چاک یک گریبان صد دامن آفرینم
آخر به سجده تازی از من که میبرد پیش
بگذار یک دو روزی میدانکشد جبینم
سامان سر بلندی یمنی نداشت بیدل
چون شمع آخر کار زد گریه بر زمینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر بیانگر احساسات عمیق و پیچیدهای است که در زندگی فردی و اجتماعی او وجود دارد. شاعر از ضعف و بیقدرتی خود صحبت میکند و به بیمعنایی زندگی و درد و رنجهایی که از آن رنج میبرد اشاره دارد. او از رنجی که درون او را میآزارد و از عدم توانایی در تغییر وضعیتش سخن میگوید. به نوعی، او تلاش میکند آزادی و شادی را جستجو کند، اما در نهایت از ناتوانی و محصور شدن در محدودیتها رنج میبرد. در نهایت، از ناملایمات زندگی و ناامیدیهایش سخن میگوید، و تصویر غمانگیزی از وجود خود ارائه میدهد.
هوش مصنوعی: بیاختیاری و درماندگی مانند شمعی در مواقع خطر به من دست داده است، در حالی که در حال عرقریزی هستم و آستینم را بالا زدهام.
هوش مصنوعی: من بدون اینکه این آتش را از خودم دور کنم، به خاطر خس و زیری که بر زمین است، بر میخیزم تا زیر پا نروم.
هوش مصنوعی: آزادگان از این باغ با شادی و خوشحالی عبور کردند، اما هنوز صبحی نشده که من نیز دامنم را برای خندیدن جمع کنم.
هوش مصنوعی: نام من به قدری تحت تاثیر شهرت قرار گرفته که به اندازهای از آن خسته شدم که دیگر نمیخواهم مانند فلس ماهی شناخته شوم؛ حالا نقش جدیدی برای خودم در نظر دارم.
هوش مصنوعی: میگویند از او چیزی جز نشانهای در کمان مشاهده نمیشود، اما من در این اشتباه، به یقین نزدیکم.
هوش مصنوعی: هرچند که مانند موج به محبت دچار شدم و به سوی آب رفتم، اما آتش درونم نتوانست من را رها کند و همچنان در پی خودم بود.
هوش مصنوعی: در توافقنامهای که هوش خود را در آن ثبت کردهام، بیکاری و بیحالی به گونهای است که از خطای زندگی میکاهد و به نوعی نشاندهندهی ناتوانی یا ناپایداری من در موقعیتی مهم است.
هوش مصنوعی: کلمات بیمعنی بر روح و احساس من فشار آوردند. تا کی میخواهی با این چسب و رنگها مرا در بند کنی؟
هوش مصنوعی: من از بیان احساساتم نگهداری میکنم؛ اما حالتی در من هست که از چاک یک گریبان میتوانم صد دامن بسازم و این نشاندهنده شدت عشق و جنون درون من است.
هوش مصنوعی: در نهایت، در برابر کسی که مثل یک تازی (حیوانی سریع و چابک) به سجده رفته، از من خواسته میشود که برای یک یا دو روز آینده، دیگری را به جای خودم بگذارم تا او بتواند از من پیشی بگیرد.
هوش مصنوعی: بیدل از کسی یاد میکند که در زندگی خود به ظاهری شایسته و زیبایی دست نیافت، اما در آخر به شدت احساس اندوه و نا امیدی کرده و مانند شعله شمعی، در برابر مشکلات و سختیها، خود را خاموش میبیند و اشک بر زمین میریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از من مکن جدائی ای یار نازنینم
کز دوری تو جانا، با درد دل قرینم
دامن چه میفشانی از من که خاک راهم
از من چه میکشی پا، من کمتر از زمینم
من ذرهام ولیکن سودای مهر دارم
[...]
آن سالکم که با خضر هرچند هم نشینم
سرگشته همچو پرگار در گام اولینم
از بیم دید و وا دید بگریزم از عدم هم
گر بعد مرگ بیند در خواب همنشینم
دایم زهمت فقر خرجم ز دخل بیش است
[...]
چون چشم آبگینه، هر چند پاک بینم
در پرده خجالت، زان روی شرمگینم
از زلف مشکبویان مغزم شود پریشان
تا ریشه کرد در دل آن خط عنبرینم
یک برگ کاه ایشان بی کوه منتی نیست
[...]
زان پرده میگشاید دل بند نازنینم
تا در نظر نیاید زیبا نگار چینم
دانی به عالم عشق بهر چه بینظیرم
وقتی اگر ببینی معشوق بیقرینم
گفتم نظر بدوزم تا بی دلم نخوانند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.