گنجور

 
بیدل دهلوی

بعد ازین در گوشهٔ دل چون نفس جا می‌کنم

چشم می‌پوشم جهانی را تماشا می‌کنم

زان دهان بی‌نشان هرگاه می‌آیم به حرف

بر لب ذرات امکان مهر عنقا می‌کنم

تا چه پیش آید چو شمعم زین شبستان خیال

صیقل آیینه زان نقش‌ کف پا می‌کنم

مدعای دل به لب دادن قیامت داشته‌ست

رو به ناخن می‌تراشم‌ کاین‌ گره وا می‌کنم

بی‌تمیزی کفر و اسلامم برون آورده‌اند

هرچه باشد بس که محتاجم تقاضا می‌کنم

نقد فطرت اینقدر مصروف نادانی مباد

خانه بازار است من در پرده سودا می‌کنم

از چراغ دیدهٔ خفاش می‌گیرم بلد

تا سراغ خانهٔ خورشید پیدا می‌کنم

چون‌ گهر خودداری‌ام تاکی در ساحل زند

دست می‌شویم ز خویش و سیر دریا می‌کنم

برکه نالم از عقوبت‌های بیداد امل

آه از امروزی‌ که صرف فکر فردا می‌کنم

نالهٔ دردی ‌گر از من بشنوی معذور دار

غرقهٔ توفان عجزم دست بالا می‌کنم

بیدل از سامان مستی‌های اوهامم مپرس

دل به حسرت می‌گدازم می به مینا می‌کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

باز عید آمد بغل گیری مینا می‌کنم

از کجا یاری چو او خون گرم پیدا می‌کنم

پندگویان کهنه دیوارند و من سیلابشان

منعشان تا چند باید، رو به صحرا می‌کنم

همچو خار پا به جای خود کسی نگذاردم

[...]

صائب تبریزی

در سماع بی‌خودی چون دست بالا می‌کنم

کوچه‌ها در رود نیل چرخ پیدا می‌کنم

با سویدای دل از سیر فلک‌ها فارغم

گردش پرگار در مرکز تماشا می‌کنم

طور را گستاخی موسی بیابان مرگ کرد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

ای طرب وجدی که باز آغوش گل وامی‌کنم

بعد سالی چون بهار این رنگ پیدا می‌کنم

چار دیوار توّهم سدّ راه شوق چند

کعبه‌ای دارم به پیش‌، آهنگ صحرا می‌کنم

ساقی بزم نشاط امروز شرم نرگسی است

[...]

قصاب کاشانی

زآتش عشق تو در هرجا که مأوا می‌کنم

همچو بوی عود خود را زود رسوا می‌کنم

کم‌فضایی بین که مثل غنچه در گلزار دهر

همچو گل می‌پاشم از هم گر دلی وا می‌کنم

بی‌کسم چندان‌که جسم خویش می‌کاهم چو نی

[...]

ادیب الممالک

روزگاری شد که من تقلید دنیا می کنم

سینه پرشور و فغان سر پر ز سودا می کنم

اهل دنیا را درین دنیا تماشا می کنم

همچو موسی روی خود در طور سینا می کنم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه