ز بسکه شور جنونگشت برقکلبهٔ هوشم
به رنگ حلقهٔ زنجیر سوخت پردهٔ گوشم
چو طفل اشک مپرس از لباس خرمی من
به صدهزار تپش کردهاند آبله پوشم
شکست ساز امید و نداد عرض صدایی
ندانم این همه رنگ از چه سرمه کرد خموشم
میی نماند و ز خمیازه میکشم قدح امشب
هنوز تازه دماغ خیال نشئهٔ دوشم
سحر به گوش که خواند نوای ساز تظلم
شکست رنگ به توفان سرمه داد خروشم
چو غنچه تا نفسی گل کند ز جیب تأمل
دل شکسته نواها کشیده است به گوشم
به حسرت کف و آغوش موج کار ندارم
پر است همچو حباب از وداع خود بر و دوشم
هوس نیافت درین چارسو بضاعت دیگر
دل شکسته سبک مایه است ناله فروشم
گهر به ذوق فسردن سر محیط ندارد
به خود نساختهام آنقدر که با تو بجوشم
چو صبح بیدل اگر همتی است قطع نفسکن
به این دو بال هوس عمرهاست بیهوده کوشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و اندوه عمیق خود میگوید. او به حالت جنونآمیز و بیقراریاش اشاره دارد که به آرامش و سکون دست نمییابد. او لباس شادیاش را که به ظاهر زیباست، زیر فشار ملامت و مشکلهای روحی احساس میکند و به شکلی از بروز احساساتش امتناع میورزد. نویسنده در مورد ناکامی در رسیدن به امید و آرزوها صحبت میکند و میگوید که هیچ چیز به او آرامش نمیدهد. در نهایت، او به طور عمیق به ناتوانی خود در فراموش کردن اندوه و تلاشهای بیفایدهاش میپردازد و از بیدل بودن و ناکامیهایی که در زندگی تجربه کرده، حرف میزند.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت احساس جنون، نور خانهام به رنگ زنجیر سوخت و گوشم صدای آن را میشنود.
هوش مصنوعی: مثل یک کودک، از شادی من نپرس؛ چون به خاطر هزاران تپش، در زیر لباس خوشیام، زخمهای زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: امیدهایم به هم ریخته و صدایی از من برنمیخیزد. نمیدانم این همه زیبایی و رنگینکمانی که دور و برم هست، از کجا آمده و چرا باعث سکوت من شده است.
هوش مصنوعی: امشب دیگر نمیتوان می نوشید و من از خوابآلودگی یک جام مشروب مینوشم. هنوز حس و حال نشئهٔ شب گذشته با من است.
هوش مصنوعی: در سحرگاه، صدای دلنواز کسی به گوش میرسد و همزمان غم و اندوهی در دل به وجود میآید. رنگ و جلوه زندگی در این طوفان هراسناک تحت تأثیر قرار میگیرد و صدای من هم به آن میپیوندد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که غنچه گلی بشود، نغمههایی از دل شکستهام، در گوشم میپیچد.
هوش مصنوعی: من به حسرت و longing برای آغوش و نوازش موجها اهمیتی نمیدهم. دلم پر است از وداعی که مانند حبابها زودگذر و ناپایدار است و بر دوش من سنگینی میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این اشاره میکند که در این مکان، اشتیاق و آرزو برای چیزهای دیگر وجود ندارد. دل شکسته و بینوا او قادر به تحمل بار سنگین ناله و افسوس نیست و فقط میتواند احساساتش را بیان کند.
هوش مصنوعی: مروارید در دریا نمیتواند به خودی خود شکل بگیرد. من آنقدر با تو ارتباط برقرار نکردهام که بتوانم با تو در یک حس مشترک غوطهور شوم.
هوش مصنوعی: اگر دلسوزی و ارادهای وجود دارد، همچون صبحی روشن به خود تلنگر بزن و نفسکشیدن را قطع کن؛ زیرا با این دو بال آرزو، سالهاست که بیهوده تلاش میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
[...]
رسید نغمهای از بادهنوشی تو به گوشم
که چون خُم می و چون نایِ نی به جوشوخروشم
کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ عشقی
که مینخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم
ز خامکاری تدبیر خود فتاده به خنده
[...]
هزار جهد بکردم که سرّ عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسّرم که نجوشم
به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم
که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم
سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر
تپید ناله به کیفیتی که کرد خموشم
ز بس به درد تپیدن گداختم همه اعضا
[...]
ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم
که تا صباح قیامت خراب باده دوشم
بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی
برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم
نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.