گنجور

 
بیدل دهلوی

ز بسکه شور جنون‌گشت برق‌کلبهٔ هوشم

به رنگ حلقهٔ زنجیر سوخت پردهٔ‌ گوشم

چو طفل اشک مپرس از لباس خرمی من

به صدهزار تپش کرده‌اند آبله پوشم

شکست ساز امید و نداد عرض صدایی

ندانم این همه رنگ از چه سرمه‌ کرد خموشم

میی نماند و ز خمیازه می‌کشم قدح امشب

هنوز تازه دماغ خیال نشئهٔ دوشم

سحر به گوش ‌که خواند نوای ساز تظلم

شکست رنگ به توفان سرمه داد خروشم

چو غنچه تا نفسی‌ گل‌ کند ز جیب تأمل

دل شکسته نواها کشیده است به‌ گوشم

به حسرت‌ کف و آغوش موج‌ کار ندارم

پر است همچو حباب از وداع خود بر و دوشم

هوس نیافت درین چارسو بضاعت دیگر

دل شکسته سبک مایه است ناله فروشم

گهر به ذوق فسردن سر محیط ندارد

به خود نساخته‌ام آنقدر که با تو بجوشم

چو صبح بیدل اگر همتی است قطع نفس‌کن

به این دو بال هوس عمرهاست بیهوده کوشم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم

نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم

به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم

شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم

حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد

[...]

محتشم کاشانی

رسید نغمه‌ای از باده‌نوشی تو به گوشم

که چون خُم می و چون نایِ نی به جوش‌وخروشم

کجاست نرمی و کیفیتی و نشئهٔ عشقی

که می‌نخورده از آنجا برون بَرَند به دوشم

ز خام‌کاری تدبیر خود فتاده به خنده

[...]

بیدل دهلوی

به عرض جوهر طاقت درین محیط خموشم

که من ز بار نفس چون حباب آبله دوشم

سپند مجمر یأسم نداشت سرمهٔ دیگر

تپید ناله به‌ کیفیتی‌ که‌ کرد خموشم

ز بس به درد تپیدن‌ گداختم همه اعضا

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشتاق اصفهانی

ربود دوش چنان باده وصال تو هوشم

که تا صباح قیامت خراب باده دوشم

بحشر هم عجب از جور یار نیست که چون نی

برآورد چو زخاکم درآورد بخروشم

نه خود بحرف تو گویا شوم که شوق تو باشد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه