تیغ آهی بر صف اندوه امکان میکشم
خامهٔ یأسم خطی بر لوح سامان میکشم
نیست شمع من تماشا خلوت این انجمن
از ضعیفیها نگاهی تا به مژگان میکشم
ابجد اظهار هستی یک سحر رسوایی است
ازگریبان جای سر چاک گریبان میکشم
میزنم فال فراموشی ز وضع روزگار
صورت بیمعنیی بر طاق نسیان میکشم
کس ندارد طاقت زورآزماییهای من
بازوی عجزم کمان ناتوانان میکشم
عضو عضوم با شکست رنگ معنی میکند
ساغر اندیشهٔ آن سست پیمان میکشم
جوهر آیینهٔ من خامهٔ تصویرکیست
روزگاری شد که ناز چشم حیران میکشم
خاک میگردم به صد بیطاقتیهای سپند
غیر پندارد عنان ناله آسان میکشم
مشت خون نیمرنگم طرفه شوخ افتاده است
چون حنا دستی به دست و پای خوبان میکشم
با مروت توام افتادهست ایجادم چو شمع
خار همگر میکشم از پا به مژگان میکشم
از غبار خاطرم ای بیخبر غافل مباش
گردباد آه مجنون بیابان میکشم
سایهٔ بیدست و پایی از سر من کم مباد
کز شکوهش انتقام از هر چه نتوان میکشم
در غبار خجلتم از تهمت آزادگی
من که چون صحرا هنوز از خاک دامان میکشم
کلفت مستوریام در بینقابی داغ کرد
بار چندین پیرهن از دوش عریان میکشم
لفظ من بیدل نقاب معنی اظهار اوست
هر کجا او سر برآرد من گریبان میکشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق شاعر و رنجهای درونی وی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری از درد، طرد و ناامیدی، احساس جدایی و رنج را در زندگی خود به تصویر میکشد. او به مشکلات و ناتوانیهای خود اشاره میکند و میگوید که با وجود این ناتوانیها، هنوز هم به جستجوی معنا و حقیقت در زندگی ادامه میدهد. همچنین، اشاراتی به محبت و عشق نیز وجود دارد، که در آن به دشواریها و سردرگمیهای ناشی از این احساسات پرداخته میشود. به طور کلی، شعری است درباره تنهایی، ناامیدی و تلاش برای یافتن معنا در زندگی.
هوش مصنوعی: من با تبر اشک، مرزهای غم را میشکافم و با قلم ناامیدی، نقشی بر دیوار زندگی میزنم.
هوش مصنوعی: من در این جمع احساس ناتوانی میکنم و نمیتوانم مانند شمعی که نور میافشاند، جلب توجه کنم. از روی ضعف، نگاهی به دیگران میاندازم و تنها با مژههایم میتوانم ارتباط برقرار کنم.
هوش مصنوعی: حروف ابجد در واقع نشاندهندهی دنیا و حقیقت وجود هستند، اما آنچه که از این حقیقت نمایان میشود، به نوعی رسوایی و برملا شدن رازهاست. من از میان سختیها و چالشها، حقیقت و خود را به نمایش میگذارم.
هوش مصنوعی: من به سراغ فراموشی میروم و احساسات و وضعیت زندگیام را نادیده میگیرم، و تصاویری بیمعنی از روزهای گذسته را از یاد میبرم و به گوشهای دور میسپارم.
هوش مصنوعی: هیچ کسی تاب و توان مقابله با قدرتهای من را ندارد، زیرا من خودم بازویی ناتوان و ضعیف دارم که نمیتوانم زورآزمایی کنم.
هوش مصنوعی: هر جزء از وجودم با شکست و ناپایداری رنگ و معنی میگیرد و من در این حال، جام افکار و اندیشهام را از این دوست بیوفا مینوشم.
هوش مصنوعی: آیینه من از ماهیت خود تشکیل شده است و تصویر زیبایی را نشان میدهد. اکنون زمانی است که من زیبایی نازک و گمراه کننده چشمانم را میکشم و به آن مینگرم.
هوش مصنوعی: من مانند خاک در دل چرخهای از بیتابی و آتش میگردم و هیچکس نمیتواند بفهمد که چقدر به راحتی گریه میکنم.
هوش مصنوعی: مشت خون رنگ پریدهام به طرز جالبی افتاده است، مثل حنایی که به دستان و پاهای زیباییها میزنند.
هوش مصنوعی: با رحمتی که تو داری، من در کمال ذلت و سستی قرار دارم. مثل شمعی که روشن است و در حال ذوب شدن، من هم به خاطر عشق تو به شدت تحت فشارم و درد میکشم.
هوش مصنوعی: غم و غصههای من را نادیده نگیر، چون در دلم طوفانی از احساسات در حال شکلگیری است که مانند یک عاشق دیوانه در دل بیابان به تلاطم افتادهام.
هوش مصنوعی: سایهٔ درخت بید همیشه بر سر من باشد و از آن کاسته نشود، زیرا من از زیباییاش و از هر آنچه که نمیتوانم به دست بیاورم، انتقام میکشم.
هوش مصنوعی: در آشفتهگی و شرم، از اتهاماتی که به من میزنند ناراحتم، چرا که هنوز نمیتوانم خود را مثل صحرا پاک و بیگناه نشان دهم.
هوش مصنوعی: من در پردهنشینیام، به طرز عجیبی دلم گرفته و بارها به خاطر احساس عریانی و بیپناهی، بار گران زندگی را روی دوش خود حس میکنم.
هوش مصنوعی: هر جا که حقیقت و معنای عمیق وجود پیدا کند، من نیز خودم را به نمایش میگذارم و به آن حقایق اشاره میکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرور ازین میهمان پُرتَعَب یعنی که تب
چند روزی شد که تصدیع فراوان میکشم
آنچه از دست من آمد ز اشک سرخ و روی زرد
پیش او هر لحظه نعمتهای الوان میکشم
تا نسوزد در دل من یادگار دوست را
[...]
خاک صحرای جنون در چشم گریان میکشم
ناز سرو از گردباد این بیابان میکشم
دور باش حسن را با پاک چشمان کار نیست
از حجاب خویشتن در وصل هجران میکشم
نیست خون مرده لایق چنگل شهباز را
[...]
شکل گردابی به گرد خود ز مژگان میکشم
کم مباد اشکم، چرا منت ز طوفان میکشم؟
غنچه میچینم ز شاخ و بس که میآید بدش
از دل مرغ چمن گویی که پیکان میکشم
روز و شب سر در گریبانم ز غم، حق با من است
[...]
قطرهٔ خونابهای تا سوی مژگان میکشم
از دل مجروح، پنداری که پیکان میکشم
دامن صحرا ز موج گریهام شد لالهزار
رنگ میریزم به هرسو، طرح طوفان میکشم
همچو مرغ بیضه شد بر من قفس پیراهنم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.