قطرهٔ خونابهای تا سوی مژگان میکشم
از دل مجروح، پنداری که پیکان میکشم
دامن صحرا ز موج گریهام شد لالهزار
رنگ میریزم به هرسو، طرح طوفان میکشم
همچو مرغ بیضه شد بر من قفس پیراهنم
از جنون خود را به روی تیغ عریان میکشم
میدهد از زلف خوبان یاد بر روی هوا
همچو مجمر بس که آه از دل پریشان میکشم
شهر بر دیوانه زندان است، همچون گردباد
بر مراد دل نفس من در بیابان میکشم
میکنم چون غنچه هرگه یاد اوضاع چمن
پای در دامان، سر خود در گریبان میکشم
بس که دارم ذوق جستن از فضای روزگار
در میان خانه همچون تیر میدان میکشم
پا به مقدار گلیم خود کند هرکس دراز
زان سبب من پا به قدر طرف دامان میکشم
تیره شد چشم از غبار کشور هندم سلیم
سرمهای در چشم از خاک صفاهان میکشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و استعارههای متنوع، حس درد و عاشقانهاش را بیان میکند. او از خونابهای سخن میگوید که به چشمش میرسد و از دل مجروح خود یاد میکند. دامن صحرا به دلیل اشکهایش به گلزار تبدیل شده و او در حال به تصویر کشیدن طوفان احساسیاش است. حس قفس بودن در لباسش را به تصویر میکشد و از جنون خود میگوید. یاد معشوقش به او آرامش نمیدهد و به نوعی او را در بند میکشد. شاعر احساس دیوانگی و تنهایی میکند و به یاد روزگار تلخ میافتد، در حالیکه در خانه خود با احساساتش دست و پنجه نرم میکند. در نهایت، او با اشاره به تیره شدن چشمانش از غبار کشورش، دلتنگیاش را از سرزمین مادریاش ابراز میکند.
هوش مصنوعی: تا قطرهای خونابه از دل زخمیام به سمت مژگانم میکشم، گویی که دارم پیکانی را پرتاب میکنم.
هوش مصنوعی: از اشکهای من دامن صحرا به رنگ لاله درآمده است و من در هر سمت، رنگ میپاشم و نقشه طوفان میکشم.
هوش مصنوعی: مانند پرندهای که در قفس trapped است، پیراهن من مانند قفسی برای من شده است. از شدت جنون، خودم را به تیغ تیز میزنم و عریان میسازم.
هوش مصنوعی: زلف زیبای محبوبان در ذهنم همچون دودی در فضاست و به خاطر همین، بارها از دل آشفتهام آه و نالهای بلند میکنم.
هوش مصنوعی: شهر برای من مانند زندانی است که بر دیوانگیام چیره شده، مثل گردبادی که به خواستههایم در دل بیابان حمله میکند.
هوش مصنوعی: هر بار که مانند غنچهای باز میشوم و به یاد اوضاع چمن میافتم، پایم را در دامن چمن میزنم و سرم را در گریبان میکشم.
هوش مصنوعی: به خاطر شوق و ذوقی که از محیط و حال و هوای روزگار دارم، در خانه به مانند تیر در میدان، میکشم و خود را به جلو میرانم.
هوش مصنوعی: هر کسی بر اساس توانایی و امکانات خود تلاش میکند. من هم به همین خاطر در کارهایم تا جایی که توان دارم پیش میروم.
هوش مصنوعی: چشمم از گرد و غبار کشور هند تار و تیره شد. من سلیم، سرمهای از خاک صفاهان در چشمانم میکشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرور ازین میهمان پُرتَعَب یعنی که تب
چند روزی شد که تصدیع فراوان میکشم
آنچه از دست من آمد ز اشک سرخ و روی زرد
پیش او هر لحظه نعمتهای الوان میکشم
تا نسوزد در دل من یادگار دوست را
[...]
خاک صحرای جنون در چشم گریان میکشم
ناز سرو از گردباد این بیابان میکشم
دور باش حسن را با پاک چشمان کار نیست
از حجاب خویشتن در وصل هجران میکشم
نیست خون مرده لایق چنگل شهباز را
[...]
شکل گردابی به گرد خود ز مژگان میکشم
کم مباد اشکم، چرا منت ز طوفان میکشم؟
غنچه میچینم ز شاخ و بس که میآید بدش
از دل مرغ چمن گویی که پیکان میکشم
روز و شب سر در گریبانم ز غم، حق با من است
[...]
تیغ آهی بر صف اندوه امکان میکشم
خامهٔ یأسم خطی بر لوح سامان میکشم
نیست شمع من تماشا خلوت این انجمن
از ضعیفیها نگاهی تا به مژگان میکشم
ابجد اظهار هستی یک سحر رسوایی است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.