تا نفس آب زندگیست هیچ به بو نمیرسم
با تو چنانکه بیخودم بی تو به تو نمیرسم
خجلت هستیام چو صبح در عدم آب میکند
جیب چه رنگ بر درم من که به بو نمیرسم
در سر کوی میکشان نشئهٔ خجلتم رساست
دست شکسته دارم و تا به سبو نمیرسم
گرنه فسونگرست چرخ خلق خراب ناز کیست
هیچ به سا ز حسن این آبلهرو نمیرسم
سجدهگه امید نیست معبد بینیازیام
تا نگدازد آرزو من به وضو نمیرسم
رنج طلب کشم چرا کاین ادب شکسته پا
میکشدم به منزلی کز تک و پو نمیرسم
شرم حصول مدعا مانع خود نماییام
بیثمری رساندهام گر به نمو نمیرسم
چینی بزم فطرتم لیک ز بخت نارسا
تا نرسد سرم به سنگ تا سر مو نمیرسم
زین نفسی که هیچ سو گرد پیاش نمیرسد
نیست دمی که من به خویش از همه سو نمیرسم
غفلت گوهر از محیط خجلت هوش کس مباد
جرم به خود رمیدن است این که به او نمیرسم
بیدل از آن جهان ناز فطرت خلق عاری است
آنچه تو دیدهای بگو خواه مگو نمیرسم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساس جدایی و نرسیدن به معشوق اشاره میکند. او بیان میکند که در دنیای مادی و بیمعنای خود، هرگز به حقیقت و عشق واقعی نمیرسد. این شعر به غم و درد ناشی از فاصله عاطفی و روحی بین شاعر و محبوبش میپردازد. او از خجالت وجود و ناکامی خود سخن میگوید و از محدودیتهای زندگی و نرسیدن به آرزوها شکایت دارد. در ادامه، شاعر به عدم دسترسی به خوشبختی و معنای اصیل زندگی اشاره میکند و به نوعی نارضایتی از وضع موجود خود دارد. در پایان، او با اشاره به بیفایدگی و تلاشهای ناامیدکنندهاش برای رسیدن به معشوق، نوعی ناامیدی و سرخوردگی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که نفس و آب زندگی وجود دارد، نمیتوانم به تو برسم. با تو به قدری به حالت غیرعادی افتادهام که بدون تو هم نمیتوانم به تو دست پیدا کنم.
هوش مصنوعی: حالت شرمآور من شبیه صبحی است که در تاریکی صبحگاه محو میشود. نمیدانم چه رنگی باید بر در خانهام بزنم که بویی از آن نتوانم بگیرم.
هوش مصنوعی: در خیابان میکده، حالتی عجیب و شرمآور دارم که صدای آن به خوبی به گوش میرسد. با اینکه دستم آسیب دیده است، اما هنوز نتوانستهام به میخانه برسم.
هوش مصنوعی: اگر جهان به دور خود فریبنده باشد، ناز کسی را نمیتوان جستوجو کرد، و من هرگز به زیبایی این چهره زشت نمیرسم.
هوش مصنوعی: مکان سجده و پرستش من جایی نیست که به آن امید داشته باشم، زیرا تنها معبد من جایی است که نیاز به کسی ندارم. تا زمانی که نتوانم به صفای دل و خواستههای خود برسم، آرزوهایم از بین خواهد رفت.
هوش مصنوعی: چرا باید رنج طلب کنم در حالی که این شیوه ناپایدار مرا به جایی نمیرساند و از قدمی جز کجروی چیزی به دست نمیآورم؟
هوش مصنوعی: شرم و حیا از بیان خواستهام باعث شده که نتوانم به خودم نشان دهم و احساس میکنم که در زندگیام بیثمر هستم، حتی اگر به رشد و پیشرفت هم نرسم.
هوش مصنوعی: قرار است در بزم و شادی خودم غرق شوم، اما به دلیل ناگواریهای سرنوشت، تا زمانی که به درک و کمال نرسم، نمیتوانم به آرزوهایم برسم. تا زمانی که به هدفم نرسم، تمایل و آرزوهای زیبا و نیکو به من دست نخواهد داد.
هوش مصنوعی: این نفس به قدری به خود وابسته است که هیچجا نمیتوان به او رسید. لحظهای نیست که من به خودم برسم و از همه طرف دور نمانم.
هوش مصنوعی: غفلت، مانند گوهری باارزش است که در محیطی پر از خجالت قرار دارد. هیچکس نباید به خواب برود و دچار حواشی نادرست شود؛ چون این به خود آسیب زدن است و من نمیتوانم به آن دسترسی داشته باشم.
هوش مصنوعی: بیدل میگوید که از دنیای دیگر و زیباییهای طبیعی، مردم خالی هستند. آنچه را که تو دیدهای، به زبان بیاور، اما اگر نمیخواهی بگویی، ایرادی ندارد؛ من به آن آگاهی نمیرسم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.