گنجور

 
بیدل دهلوی

عروج همتی در کار دارم

همه گر سایه‌ام دیوار دارم

غبارم آشیان حسرت اوست

چمن درگوشهٔ دستار دارم

نفس بیتابی دل می‌شمارد

هجوم سبحه در زنار دارم

نگاهی تا به مژگان می‌رسانم

ز خود رفتن همین مقدار دارم

مپرس از انفعال ساز غفلت

ز هستی آنچه دارم عار دارم

چو شمعم چاره غیر سوختن نیست

به سر آتش‌، ته پا خار دارم

به خود می‌لرزم از تمهید آرام

چوگردون سقف بی دیوار دارم

تظلم قابل فریادرس نیست

طنین پشه در کهسار دارم

ازین یک مشت خاک باد برده

به دوش هر دو عالم بار دارم

دگر ای نامه پهلویم مگردان

که پهلوی دل بیمار دارم

به حیرت می‌روم آیینه بر دوش

سفارش نامهٔ دیدار دارم

به چشمم توتیا مفروش بیدل

که من با خاک پایی کار دارم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عطار

دلی پر گوهر اسرار دارم

ولیکن بر زبان مسمار دارم

چو یک همدم نمی‌دارم در آفاق

سزد گر روی در دیوار دارم

چو هیچ آزادهٔ داننده دل نیست

[...]

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
شیخ محمود شبستری

سخن در سینه زین بسیار دارم

نمی‌گویم که عمری کار دارم

جهان ملک خاتون

دلا من آرزوی یار دارم

هوای کوی آن دلدار دارم

بتم گرچه ره دیدار دربست

هنوز اندیشه ی دیدار دارم

اگرچه چشم بختم ماند در خواب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
وحشی بافقی

چه اینجا پاس این دیوار دارم

همانا فرض‌تر زین کار دارم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه