بیکس شهیدم خون هم ندارم
دیگر که ریزد گل بر مزارم
حسرتکش مرگ مردم به پیری
بی آتشی سوخت در پنبهزارم
سنگی که زد یأس بر شیشهٔ من
رطل گران بود بهر خمارم
افسون اقبال خوابی گران داشت
بخت سیه کرد شب زنده دارم
بی مطلبی نیست تشویش هستی
چون دوش مزدور ممنون بارم
باید به خون خفت تا خاک گشتن
عمریست با خویش افتاده کارم
تمثال تحقیق دارد تأمل
آیینه خشکست دل میفشارم
ای کلک نقاش مژگان به خون زن
از من کشیدند تصویر یارم
صحرانشیناند آوارهگردان
بی دامنی نیست سعی غبارم
رنگی نبستم از خودشناسی
آیینه عنقاست یا من ندارم
سر میکشد از من وهم هستی
خاری ندارم کز پا برآرم
بیدل ندانم در کشت الفت
جز دل چه کارم تا بر ندارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره درد و اندوه شخصی است که با احساس تنهایی و ناامیدی دست و پنجه نرم میکند. او از بیخونی و بیکسی خود در شرایط سختی سخن میگوید و به یاد مزار خود و پیری ناامید میافتد. شاعر به یأس و غم زندگی اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه مشکلات و دشواریها او را تحت فشار قرار داده است. او به تصویر یار و عشق خود فکر میکند و حسرت به دل دارد. شاعر همچنین به این نکته میپردازد که در جستجوی خودشناسی است، اما به بنبست خورده و احساس نداشتن هویت و رنگی از خود را به تصویر میکشد. در نهایت، او به این نتیجه میرسد که تنها دلش را دارد که باید از آن نگهداری کند.
هوش مصنوعی: من بیکس و تنها شهید شدهام و حتی خونم هم دیگر نمیریزد که بر مزارم گل بچسباند.
هوش مصنوعی: کسی که به وقت مرگ حسرت میخورد، در دوران پیری بیهیچ شور و شوقی مانند آتش خاموش، در دشت سرسبز زندگیاش فرو میرود.
هوش مصنوعی: سنگی که یأس بر شیشهٔ من زد، وزن زیادی داشت و برای خمار بودن من مناسب بود.
هوش مصنوعی: شانس و اقبال خوبی را در خواب دیدم، اما بخت بد من را در دل شب بیدار نگه داشت.
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که شاعر از بیمحتوایی و بیمعنایی وجود سخن میگوید. او اشاره دارد به اینکه مانند یک کارگر که برای زحماتش سپاسگزار است، او نیز دچار نگرانی و تشویش در زندگی است. به طور کلی، این عبارت نشاندهندهی احساس عدم رضایت و نگرانی از حال و آینده است.
هوش مصنوعی: باید سالها تلاش و سختی بکشم تا در نهایت به آرامش و سکون برسم، و این وضعیت بارها و بارها برای من تکرار شده است.
هوش مصنوعی: تصویری که واقعیت را نشان میدهد، مانند آینهای است که فاقد انعطاف و احساس است. من دل خود را میفشارم تا این حقیقت را بپذیرم و در آن تأمل کنم.
هوش مصنوعی: ای نقاشی که با مژگان خود تصویر یارم را ترسیم کردهای، به خون من رنگی بزن.
هوش مصنوعی: بیاباننشینان در حال سرگردانی هستند و هیچگاه نمیتوانند از تلاش و سختیهای زندگی رهایی یابند. غبار وجود من نیز نشاندهنده تلاش و زحماتم است.
هوش مصنوعی: من از خودشناسی رنگی نداشتم، یا شاید این امکان برای من وجود ندارد که خودم را بشناسم، مانند آیینهای که تصویر پرندهای خیالی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من از دنیای وهم و خیال برخاستم، اما چون خاری در پا ندارم، نیازی به رهایی نمیبینم.
هوش مصنوعی: من نمیدانم که چه کار باید بکنم جز دل بستن به عشق، چرا که اگر دل از این عشق برکنم، دیگر هیچ ندارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.