گنجور

 
بیدل دهلوی

بر خموشی زده‌ام فکر خروشی دارم

تا توان ناله درودن نفسی می‌کارم

امتحان‌گر سر طومار یقین بگشاید

ریشه از دانهٔ تسبیح دمد زنارم

مرکز همت من خانهٔ خورشید غناست

پستی سایه مگیرد کمر دیوارم

شمع در خلوت خاموشی من صرفه نبرد

بی‌ نفس کرد زبان را ادب اسرارم

خضر جهدم نشود قافلهٔ سیر بهار

بال طاووسم و صد مخمل رنگین دارم

هر کجا تیغ تو بنیاد کند گل چیدن

رقص گیرد چو سر شمع ز سر دستارم

عشق تعمیر بنایم به چه آفت‌که نکرد

سیل پروردهٔ تردستی این معمارم

چون شرر فرصت هستی‌ نگهی ‌بیش‌ نبود

سوخت این نسخهٔ عبرت نفس تکرارم

نقش پا چشمی اگر باز کند دیدن ‌کو

نتوان‌ کرد به افسون نگه بیدارم

زین ندامت کده چون موج‌ گهر می‌خواهم

آنقدر سودن دستی که‌ کند هموارم

رگ ‌گل جوهر آیینهٔ شبنم نشود

به‌ که من دامن ازین باغ به چین افشارم

عالم از جوهر بی قدری ما غافل نیست

بیدل از گرد کساد آینهٔ بازارم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
حکیم نزاری

بی تو خونابه به رخساره فرو می بارم

مرغ و ماهی همه شب خفته و من بیدارم

روزگاریست که بی مدّعیان می خواهم

که شبی بر سرِ کویِ تو به پایان آرم

بی تو فردوس نمی خواهم و طوبا و قصور

[...]

اوحدی

من همان داغ محبت که تو دیدی دارم

هم چنان در هوست زرد وز عشقت زارم

قصهٔ درد فراق تو مپندار، ای دوست

که به پایان رسد، ار عمر به پایان آرم

خار در پای چو از دست غمت رفت مرا

[...]

سلمان ساوجی

ای بهم برزده زلف تو سراسر کارم

من چو موی توام آشفته، فرو نگذارم

کرده‌ام نرم به فرمان تو گردن چون شمع

چه کنم من که به فرمان تو سر در نارم

گرچه در راه تو چون خاک رهم رفته به باد

[...]

کمال خجندی

سر که بر پای تو بنهادم از آن بردارم

تا بدین جرم و خطا جان به غرامت آرم

بعد ازین رخ بنهم بر کف پای تو نه چشم

رخ گلبرگ بخار مژه چند آزارم

چون شود بیبر کت هرچه شمارند آن را

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
حافظ

گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم

همچُنان چشمِ گشاد از کَرَمَش می‌دارم

به طَرَب حمل مَکُن سرخیِ رویم که چو جام

خونِ دل عکس برون می‌دهد از رخسارم

پردهٔ مطربم از دست برون خواهد برد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه