گنجور

 
بیدل دهلوی

از بسکه چون نگه زتحیر لبالبم

یک پر زدن به ناله نداده‌ست جا لبم

جرأت مباد منکر عجز سپند من

کم نیست اینکه سرمه کشید از صدا لبم

صد رنگ ناله در قفس یأس می‌تپد

کو گوش رغبتی‌ که شود نغمه‌زا لبم

کلفت نقاب عافیت غنچه می‌درد

ترسم فشار دل ‌کند از هم جدا لبم

خاکسترم اگر تب شوقت دهد به باد

تبخال را هنوز حسابی‌ست با لبم

نام ترا که گوهر دریای مدعاست

دارد صدف صفت به دو دست دعا لبم

بی‌دوست‌ زندگی به عرق جام می‌زند

تر کرده است خجلت آب بقا لبم

زین‌سان ‌که ناله هرزه درای تظلم‌ست

ترسم به خامشی نبرد التجا لبم

این شیشهٔ هوس که دلش نام‌کرده‌اند

در خون‌ گشوده است ره خنده تا لبم

رنگم چو گل هزار گریبان دریده است

زین بیشتر چه ناله کنم بینوا لبم

زین قفل زنگ بسته مگویید و مشنوید

خون شد کلید آه و نگردید وا لبم

بیدل خموشی‌ام ز فنا می‌دهد خبر

آگه نی‌ام ‌که این لب‌ گور است یا لبم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عرفی

چون زخم تازه دوخته ز خون لبالبم

ای وای اگر به شکوهٔ او آشنا لبم

بی دردی آورد همه قول و طرب، مسیح

گاهی به حال دل می گشا لبم

بستی لبم به شکوه و ذوق ادب شناخت

[...]

صائب تبریزی

هرگز نشد به حرف غرض آشنا لبم

آسوده است از دل بی مدعا لبم

هر چند چو صدف ز گهر سینه ام پرست

نتوان به تیغ ساختن از هم جدا لبم

آه مرا به رشته گوهر غلط کنند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

یک چشم حیرت است زسرتا به پا لبم

یارب به روی نام‌که‌گردید وا لبم

تا چند پرسی از من آشفته حال دل

چون ساغر شکسته ندارد صدا لبم

بال هوس ز موج‌ گهر سر نمی‌کشد

[...]

مشتاق اصفهانی

در محفلت ز خون دل از بس لبالبم

فرقی ندارد از قدح باده قالبم

تا کرد توبه از لب ساغر جدا لبم

ماند از نوای عشق زهی بینوا لبم

مگشا لبم بشکوه که در گلستان عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه