گنجور

 
بیدل دهلوی

برق حسنی در نظر دارم به خود پیچیده‌ام

جوهر آیینه یعنی موی آتش دیده‌ام

نادمیدن زین شبستان پاس ناموس حیاست

چون سحر عمریست خود را با نفس دزدیده‌ام

هر قدر پر می‌زنم پرواز محو بیخودی است

ازکجا یارب عنان رنگ گردانیده‌ام

تا ابد می‌بایدم خط بر شکست دل‌ کشید

در غبار موی چینی چون صدا لغزیده‌ام

جز ندامت چارهٔ درد سر اسباب نیست

صندل انشای ‌کف دست به هم ساییده‌ام

محو گردد کاش از آیینه‌ام نقش کمال

کز صفا تا جوهرم باقیست دامن چیده‌ام

صورت پیدایی و پنهانی سازم یکیست

هرکجایم چون صدا عریانیی پوشیده‌ام

زندگی یارب تماشاخانهٔ دیدار کیست

گل‌فروش صد چمن تعبیر خوابی دیده‌ام

غیررا درخلوت تحقیق معنی بارنیست

جز به ‌گوش ‌گل صدای بوی ‌گل نشنیده‌ام

صد قیامت رفته باشد تا ز خود یابم خبر

قاصدم لیک از جهان ناز برگردیده‌ام

پابه خاکم زن‌ که مژگان غبارم وا شود

گر تو بیدارم نسازی تا ابد خوابیده‌ام

بیدل از بی دست‌وپاییهای من غافل مباش

چون ضعیفی گوشمال گردن بالیده‌ام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

یک نظر دوش از شکنج زلف او دزدیده‌ام

زیر هر تار صد شکنجی جهان جان دیده‌ام

دوش از آن سودا که جانم ز آن میان گوئی کجاست

مرغ و ماهی آرمید و من نیارامیده‌ام

بی‌میانجی زبان و زحمت گوش آن زمان

[...]

مولانا

هر که گوید کان چراغ دیده‌ها را دیده‌ام

پیش من نه دیده‌اش را کامتحان دیده‌ام

چشم بد دور از خیالش دوشمان بس لطف کرد

من پس گوش از خجالت تا سحر خاریده‌ام

گر چه او عیار و مکار است گرد خویشتن

[...]

همام تبریزی

چشم خود را دوست می‌دارم که رویش دیده‌ام

عاشقم بر گوش خود کآواز او بشنیده‌ام

ای حریفان من در این مذهب نه امروز آمدم

عشق او در مجلس روحانیان ورزیده‌ام

چون سماع عاشقانش گرم شد روز الست

[...]

حکیم نزاری

تا فراقت دیده‌ام خون می‌چکاند دیده‌ام

برکَن از سر دیده‌ام گر جز خیالت دیده‌ام

رحم کن بر من که بی‌رویت ز پا افتاده‌ام

سر مپیچ از من که چون زلفت به سر گردیده‌ام

بارها پیشت ز غربت نامه‌ها بنوشته‌ام

[...]

نسیمی

تا منور شد ز خورشید رخ او دیده‌ام

در همه اشیا ظهور صورت او دیده‌ام

از مذاق جان من بوی دم عیسی نرفت

تا چو موسی نطق آن شیرین‌دهان بشنیده‌ام

کافرم گر، دیده‌ام بی‌عشق او چندان که من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه