پرکرده جرو لایتجزاکتاب ما
در انتظار نقطه کم است انتخاب ما
هردم زدن به وهم دگر غوطه میزنیم
توفان ندارد افت موج سراب ما
گردی دگر بلند نمیگردد از نفس
تعمیر میرمد ز بنای خراب ما
فانوس جسم شمع هزار انجمن بلاست
مستی بروون شیشه ندارد شراب ما
ایجاد ظرفکم چقدر ننگ فطرت است
تر شد جبین بحر ز وضع حباب ما
قسمت ز تشنهکامی گوهرکباب شد
در بحر نیز دست ز نم شست آبما
بر ما ستیزه در حق خود ظلمکردن است
آتش، تأملی که نگرید کباب ما
صید افکن از غرور نگاهی نکرد حیف
شد خاک بر زمین سر دور از رکاب ما
صد دشت ماند ذرة ما آن سوی خیال
آه از سیاهیی که نکرد آفتاب ما
زین قیل و قال در نفس واپسینگم است
خاموشی که میدهد آخر جواب ما
آسودهایم لیک همان پایمال وهم
مانند سایه زیر سیاهی است خواب ما
صد چرخ زد سپهر و زما نیستی نبرد
صفر دگرتونیز فزا برحساب ما
عمر شراروبرق به فرصت نمیکشد
بیدل گذشتهگیر درنگ از شتاب ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوعاتی چون ناامیدی، سرگردانی و ظلم در حق خود اشاره دارد. شاعر از احساسات عمیق و پیچیدهای گله میکند که ناشی از بیتفاوتی و کمبود انتخاب است. او با تصاویری از غمی گنگ و شعلهور، بر بیثمری و بیفایده بودن زندگی تأکید میکند. همچنین، اشاره به عدم توانایی در تغییر شرایط و احساس گم شدن در دنیای پر از قیل و قال، از دیگر مضامین شعر است. در نهایت، شاعر به گذرا بودن عمر اشاره میکند و از شتاب زندگی و عدم توقف در آن ابراز تأسف میکند.
هوش مصنوعی: کتاب ما پر از ماجراها و داستانهاست و برای انتخاب بهترین قسمت، به یک نقطه پایان احتیاج داریم.
هوش مصنوعی: هر لحظه در افکار و اوهام جدیدی غرق میشویم، اما هیچ چیزی نمیتواند بر ما تاثیر واقعی بگذارد و همچنان مثل سراب، تنها یک تصویر توهمی است.
هوش مصنوعی: دیگر هیچ چیز از نفس و زندگی ما تعمیر و بهبود نمییابد، زیرا خراب بودن و ویرانی ما به شدت محسوس است.
هوش مصنوعی: در اینجا به نوعی به تضاد بین جسم و روح اشاره شده است. وجود جسم مانند فانوس است که روشنایی را از شمع میگیرد. این شمع هم نشاندهندهی مشکلات و مصیبتهاست. مستی که در اینجا به آن اشاره شده، به حالت سرخوشی و نشئگی مربوط میشود که هیچوقت از شیشهای خارج نمیشود، یعنی این حالت از خود شراب که چیزی فراتر از تجربهی مادی است، نشأت میگیرد. در کل، این ابراز کنندهی عمق احساسات و واقعیات زندگی است که فارغ از ظاهر، به معنای درونی و روحانی میپردازد.
هوش مصنوعی: نقص در خودسازی و کمکاری در رشد شخصی چقدر باعث خجالت و ننگ است، هرچند که زندگی و عظمت وجودمان به اندازهی حبابی کوچک است که بر روی سطح دریا شکل میگیرد.
هوش مصنوعی: به دلیل تشنگی و آرزوی شدید، جوهر عشق به شعله تبدیل شد و در دریا هم دست از رطوبت و آب شسته شد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در حق ما ظلم کند، در واقع به خود ستم میکند. این ظلم مانند آتش است که وقتی به آن فکر میکنیم، درد و رنج ما را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: شخصی که به تکبر و خودبینی نگاه میکند، فرصتی را از دست میدهد و از دست دادن ارتباط با ما، باعث تأثیر منفی و اندوهی برای او و خاک زمین میشود.
هوش مصنوعی: در دنیای خیالات، ما هیچ هستیم و تنها یک ذره به شمار میرویم، در حالی که دشتهای بیپایانی وجود دارند. افسوس که سیاهی درون ما باعث شده که آفتاب و روشنی حقیقی را تجربه نکنیم.
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که در پایان همهی این حرفها و بحثها، سکوتی وجود دارد که در نهایت به ما پاسخ میدهد. یعنی هرچند که در زندگی به بحث و جدل مشغولیم، در نهایت چیزی فراتر از این کلمات و گفتوگوها وجود دارد که حقیقت را نمایان میسازد.
هوش مصنوعی: ما در آرامش به سر میبریم، اما در عین حال در چنگال وهم و خیال هستیم، مانند سایهای که زیر تاریکی خواب ما قرار دارد.
هوش مصنوعی: زمان زیادی گذشت و اتفاقات زیادی افتاد، اما یاد ما از میان نرفته است و تو نیز به حساب ما افزودهای.
هوش مصنوعی: عمر مانند شعله و برق سریع و زودگذر است و نمیتوان به راحتی از آن بهره برد. بیدل، با اشاره به اینکه در گذشته گرفتار شده و به زمان حال توجهی ندارد، نشان میدهد که این تأخیر در عمل، ما را از سرعت و فرصتهای زندگی باز میدارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شد بی صفا ز خاک سیه کاسه آب ما
آخر به رنگ ظرف برآمد شراب ما
از اشک تلخ ما کف خاکی نگشت سبز
نگرفت دست هیچ سبویی شراب ما
ما با خیال روی تو در خواب رفته ایم
[...]
تا کی بود ز راه خطا، پیچ و تاب ما
یارب کجاست هادی راه صواب ما
آتش زدیم و چون پر پروانه سوختیم
حرف خطا، به آب نرفت از کتاب ما
عالم ز کفر همچو دل شب سیاه شد
[...]
فهمیده چشم شوخ تو حال خراب ما
غوغای ناز تا چه کند با حجاب ما
از عشق خاکسار به جایی رسیده ایم
ماییم آسمان و دل است آفتاب ما
افسانه هرزه دردسر خویش می دهد
[...]
ای محو رنگ و روی تو جان خراب ما
پروانه چراغ تو مرغ کباب ما
از سنگ سرمه زیر سر ماست بالشی
ای شوخ چشم آمده یی تا به خواب ما
موی سفید پخته کند حرص خام را
[...]
شد عمرها که از نظر افتاده خواب ما
رنگ پریده می شکند آب و تاب ما
پیچیده است حلقهٔ زلفش بر آن میان
گویا ز ماه بسته کمر آفتاب ما
آمد رقیب و باده کشید و خبر کشید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.