گنجور

 
بیدل دهلوی

جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش

گذشت از قامت خم‌ گوش بر آواز خلخالش

ز پرواز نفس آگه نی‌ام لیک اینقدر دانم

که آخر تا شکستن میرسد سعی پر و بالش

به خواب وهم تعبیر بلندی‌کرده‌ام انشا

به‌گردون می‌تند هرکس بقدر گردش حالش

وداع ساز هستی‌ کن‌ که اینجا هر چه پیدا شد

نفس‌ گردید بر آیینهٔ تحقیق تمثالش

مزاج ناتوان عشق چون آتش تبی دارد

که جز خاکستر بنیاد هستی نیست تبخالش

شبستان جنون دیگر چه رونق داشت حیرانم

چراغان‌ گر نمی‌بود از شرار سنگ اطفالش

گرفتم نوبهار آمد چه دارد گل در این گلشن

همان آیینه‌دار وحشت پار است امسالش

به ضبط نالهٔ دل می‌گدازم پیکر خود را

مگر در سرمه غلتم تا کنم یک خامشی لالش

غنا و فقر هستی آنقدر فرصت نمی‌خواهد

نفس هر دم زدن بی‌پرده است ادبار و اقبالش

به هر کلکی ‌که پردازند احوال من بیدل

چو تار ساز بالد تا قیامت ناله از نالش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
جامی

خرامان می رود آن شوخ و صد بیدل ز دنبالش

به خون غلطان ز ناوکهای چشم مست قتالش

ز من دامن کشان بگذشت بشتاب ای صبا از پی

بیفشان گرد ادبار من از دامان اقبالش

چو موری گشته ام از ضعف کو آن قوت بختم

[...]

صائب تبریزی

چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟

که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش

نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟

که گیراتر بوداز خون ناحق چهره آلش

ازان آن چهره زیباست از عین الکمال ایمن

[...]

بیدل دهلوی

دل گمگشته‌ای دارم چه می‌پرسی ز احوالش

دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش

گره‌گردیدن من نیست بی‌عرض پریشانی

گل است اظهار تفصیلی‌که باشد غنچه اجمالش

به دوش زندگی چون سایه دارم بار اندوهی

[...]

رضاقلی خان هدایت

نبندد هیچ مقبل دل براین دنیا واقبالش

که در لوزینه پنهان سیر ودر می زهر قتالش

حکیم عقل گریان بروکز حراره مسمومی

کرفس آرزوخایی همی از بهر ابطالش

ترادل خوش که اندک داری از دنیانمی‌دانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه