جوانی دامن افشان رفت و پیری هم به دنبالش
گذشت از قامت خم گوش بر آواز خلخالش
ز پرواز نفس آگه نیام لیک اینقدر دانم
که آخر تا شکستن میرسد سعی پر و بالش
به خواب وهم تعبیر بلندیکردهام انشا
بهگردون میتند هرکس بقدر گردش حالش
وداع ساز هستی کن که اینجا هر چه پیدا شد
نفس گردید بر آیینهٔ تحقیق تمثالش
مزاج ناتوان عشق چون آتش تبی دارد
که جز خاکستر بنیاد هستی نیست تبخالش
شبستان جنون دیگر چه رونق داشت حیرانم
چراغان گر نمیبود از شرار سنگ اطفالش
گرفتم نوبهار آمد چه دارد گل در این گلشن
همان آیینهدار وحشت پار است امسالش
به ضبط نالهٔ دل میگدازم پیکر خود را
مگر در سرمه غلتم تا کنم یک خامشی لالش
غنا و فقر هستی آنقدر فرصت نمیخواهد
نفس هر دم زدن بیپرده است ادبار و اقبالش
به هر کلکی که پردازند احوال من بیدل
چو تار ساز بالد تا قیامت ناله از نالش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به موضوع گذر زمان و تغییر حال انسانها میپردازد. شاعر از جوانی صحبت میکند که با شوق و شور زندگی میکند، اما در نهایت پیری به دنبال او میآید و نشانههای گذشت زمان را به وضوح میتوان مشاهده کرد. او به شناختی عمیق از زندگی و عشق میرسد و بیان میکند که عشق میتواند مانند آتشسوزی باشد که در نهایت همه چیز را به خاکستر میکشاند. در این مسیر، شاعر از اضطرابها و دردهایش میگوید و به این نکته اشاره دارد که هر انسان به تناسب حالش با جهان اطرافش در حال پرواز یا سقوط است. زندگی را مجموعهای از صداها و نالههای دل میبیند و بر این باور است که باید بدانیم چگونه با این نالهها کنار بیاییم و سعی کنیم در این دنیا بیسر و صدا بر سکوت خود فائق بیاییم.
هوش مصنوعی: جوانی با شور و شوقی سرشار از زندگی گذشت و پیری نیز به دنبال او به آرامی حرکت کرد، در حالی که گوشش به صدای نازک و دلنشین زنگولهای که به دامن جوانی میخورد، بود.
هوش مصنوعی: از پرواز نفس چیزی نمیدانم، اما میدانم که تلاش و آرزو تا زمانی که به شکست میانجامد، ادامه دارد.
هوش مصنوعی: من در خواب و خیال به اوج و بلندی رسیدهام. به هر حال، زندگی به دور خود میچرخد و هر فرد به اندازه وضعیت و حال خود از این چرخش بهرهمند میشود.
هوش مصنوعی: برخیز و از اینجا خداحافظی کن، چون هر چیزی که در اینجا به دست آمد، تنها تجلی نفس است که در آیینهٔ حقیقت به نمایش درآمده است.
هوش مصنوعی: عشق، مانند آتش، حالتی ناتوان و سوزناک دارد که در نهایت تنها چیزی که از آن باقی میماند، خاکستر است و تمامی وجودش در این سوختن محو میشود.
هوش مصنوعی: در دل شبستان دیوانگی، چه جایی برای زندگی و نشاط باقی مانده است! من در حیرتام که اگر شعلههای آتش بچهها نبود، اینجا چگونه میتوانست روشن و با حال باشد؟
هوش مصنوعی: بهار آمده و من در این باغ مشاهده میکنم که گل چه جایگاهی دارد. همانند آینهای که نمایانگر ترس و دلهره این سال است.
هوش مصنوعی: من صدای نالهٔ دلم را ضبط میکنم و خودم را در آتش احساساتم میسوزانم تا شاید در دنیای تاریکی غرق شوم و لحظهای سکوت مطلقی را تجربه کنم.
هوش مصنوعی: دولت و بیدولتی در زندگی به قدری سریع و ناگهانی تغییر میکنند که هر لحظه ممکن است خوشی یا ناخوشی به سراغمان بیاید. زندگی پر از فراز و نشیب است و این تغییرات به گونهای است که نیازی به اندیشیدن و زمان طولانی ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخواهد وضعیت من را به هر شیوهای تفسیر کند، من همچنان مانند سازی در حال نواختن نالههای خودم خواهم ماند، تا ابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خرامان می رود آن شوخ و صد بیدل ز دنبالش
به خون غلطان ز ناوکهای چشم مست قتالش
ز من دامن کشان بگذشت بشتاب ای صبا از پی
بیفشان گرد ادبار من از دامان اقبالش
چو موری گشته ام از ضعف کو آن قوت بختم
[...]
چسان دل رانگه دارد کسی از چشم قتالش ؟
که گیراتر ز شاهین است مژگان سبکبالش
نگردد چون نگاه خلق حیران خط و خالش؟
که گیراتر بوداز خون ناحق چهره آلش
ازان آن چهره زیباست از عین الکمال ایمن
[...]
دل گمگشتهای دارم چه میپرسی ز احوالش
دو عالم گر بود آیینه ناپیداست تمثالش
گرهگردیدن من نیست بیعرض پریشانی
گل است اظهار تفصیلیکه باشد غنچه اجمالش
به دوش زندگی چون سایه دارم بار اندوهی
[...]
نبندد هیچ مقبل دل براین دنیا واقبالش
که در لوزینه پنهان سیر ودر می زهر قتالش
حکیم عقل گریان بروکز حراره مسمومی
کرفس آرزوخایی همی از بهر ابطالش
ترادل خوش که اندک داری از دنیانمیدانی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.