اثر دور است ازین یاران حقوق آشنایی را
سر وگردن مگر ظاهرکند درد جدایی را
ز بیدردی جهان غافل بُوَد از عافیتبخشی
چه داند استخوان نشکسته قدر مومیایی را
کشاکشها نفس را ازتعلق برنمیآرد
ز هستی بگسلمکاین رشته دریابد رسایی را
زفکر ما و من جستن تلاشی تند میخواهد
مکن تکلیف طبع این مصرع زورآزمایی را
نوایی نیست غیراز قلقل مینا درین محفل
نفس یک سر رهین شیشهسازانگشت نایی را
که میداند تعلق در چه غربال اوفتاد آبش
وداع دام هم درگریه میآرد رهایی را
بههرمحفلکهباشیبیتحاشی چشمولبمگشا
که تمکین تخته میخواهد دکان بیحیایی را
ندارد زندگی ننگی چو تشهیر خودآرایی
بپوش از چشم مردم لکهٔ رنگین قبایی را
طمع در عرض حاجت ذلتی دیگر نمیخواهد
گشاد چشمکرد ازکاسه مستغنیگدایی را
به هرجا پرفشان باشد نفر صید جنون دارد
نشان پوچ بسیار است این تیر هوایی را
طریق امن سرکن وضع بیکاری غنیمتدان
که خار از دور میبوسدکف پاک حنایی را
سجودیمیبرمچونسایهدرهردشتودربیدل
جبین برداشت ازدوشم غم بیدست وپایی را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی درد جدایی و اثر فراق بر انسان میپردازد. شاعر بیان میکند که افرادی که از درد جدایی آگاهی ندارند، نمیتوانند به عمق احساسات و دشواریهای ناشی از آن پی ببرند. او تأکید میکند که رهایی از تعلقات و دلبستگیها نیازمند تلاش و فکری عمیق است و زندگی واقعی در دل بینیازی و دوری از خودخواهی و خودآرایی نهفته است. همچنین، هشدار میدهد که در محافل، انسان باید محتاط باشد و از نمایشهای ظاهری دوری کند. شاعر در نهایت بینیازی و سکوت را به عنوان راهی برای رهایی از غم و اندوه گزایش میکند.
هوش مصنوعی: فاصله از این دوستان باعث میشود که حقوق آشنایی به خوبی نمایان نشود، مگر اینکه درد جدایی خود را نشان دهد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معنی است که کسی که درد و رنج را تجربه نکرده، نمیتواند ارزش آرامش و درمان را درک کند. فردی که هیچگاه استخوانش نشکسته، نمیتواند بفهمد که مومیایی چه ارزشی دارد، چرا که او همیشه در آسایش زندگی کرده و از مشکلات بیخبر است.
هوش مصنوعی: تنشها و درگیریها نمیتوانند نفس انسان را از وابستگی به هستی آزاد کنند، بلکه اگر قرار باشد که این وابستگی قطع شود، باید به حقیقتی رهاییبخش دست یابیم.
هوش مصنوعی: خود را از درگیریهای فکری و منیت رها کن، زیرا این کار نیاز به تلاش زیادی دارد. نگذار که طبیعت این جمله تو را به چالش بکشد.
هوش مصنوعی: در این جمع، هیچ صدایی جز صدای خوش مینا وجود ندارد و نفسها همه در چنگ هنر شیشهسازان هستند که به نوعی به این کار آغشته شدهاند.
هوش مصنوعی: کسی که میداند وابستگی و تعلقات چگونه انسان را به دام میاندازد، میفهمد که رهایی از این بندها به چه اندازه دشوار است و حتی در لحظاتی که برای آزاد شدن تلاش میکند، ممکن است همچنان در غم و اندوه باشد.
هوش مصنوعی: هر جایی که حضور داشته باشی، بدون احتیاط و با احتیاط رفتار نکن و لب و چشمت را بیش از حد باز نکن، چون برای نمایش خود نیاز به فضایی مناسب و با حرمت داری؛ در غیر این صورت، ممکن است دکان بیادبی و بیحیایی را به راه بیندازی.
هوش مصنوعی: زندگی هیچ عیبی ندارد، اما اگر به خودآرایی و خودنمایی بپردازی، باید از نگاه دیگران دوری کنی؛ زیرا این کار به نوعی لکهای بر لباس آبرویت تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: توقع برای برآورده شدن نیازها، نوعی تحقیر است و نیازمند بودن به دیگران، آدمی را به ذلت میکشاند. کسی که از داشتههای خود راضی نیست و دائم در پی خواستههای بیشتر است، در واقع گدایی میکند.
هوش مصنوعی: هر جا که دلبری حاضر باشد، نشانههای دیوانگی و شیدایی آشکار است. نشانههای بیاساس و بیارزش در این تیر بیهدف بسیار است.
هوش مصنوعی: در مسیر ایمن قدم بزن و حال بیکاری را فرصتی ارزشمند بدان، زیرا گلهای زیبا از دور به پاهای پاک و حنایی تو عشق میورزند.
هوش مصنوعی: من در هر دشت و صحرا، با طعمی از خشوع و عبادت سر به زمین میگذارم و از دوش خود، غمی را برمیدارم که نه چهرهای دارد و نه شکل و شمایلی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نبودی دین اگر اقبال مرد مصطفایی را
نکردی هرگزی پیدا خدای ما خدایی را
رسول مرسل تازی که برزد با وی از کوشش
همین گنج زمینی را همان گنج سمایی را
گواهی بر مقامی ده که آنجا حاضران یابی
[...]
رسانیده است حسن او به جایی بی وفایی را
که عشاق از خدا خواهند تقریب جدایی را
مرا سرگشته دارد چشم بی پروا نگاه او
نگردد هیچ کس یارب هدف تیر هوایی را!
تویی کز آشنایان گرد بر می آوری، ورنه
[...]
خدایا رهنما شو بر دل ما رهنمایی را
که بنماید به ما خوشتر ازین گلزار، جایی را
دگر از بیم هرگز چشم نگذارد به هم گندم
اگر در خواب بیند همچو گردون آسیایی را
جهان آمیزشی با ذات حق دارد ولی فانی ست
[...]
بیا ساقیّ و آتش در زن این زهد ریائی را
چو زاهد تا به کی سازم بت خود پارسایی را
به کاه عشق کوهی برنیاید، زور بازو بین
که چون با ناتوانی میکند خیبر گشایی را!
سبک پروازتر در اوج همّت هر که فارغتر
[...]
جنون کو تا نثار دل کنم آشفته رایی را
زعریانی لباس تازه بخشم خود نمایی را
خورد نیش آنکه تأثیر محبت از هوس جوید
به شهد موم کی بخشند نفع مومیایی را
شوم نومیدتر چندانکه بینم بیشتر سویش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.