گنجور

 
بیدل دهلوی

از جیب هزار آینه سر بر زده‌ای باز

ای‌گل ز چه رنگ این همه ساغر زده‌ای باز

تمثال چه خون می‌چکد از آینه امروز

نیش مژه‌ای بر رگ جوهر زده‌ای باز

در خلوت شرمت اثر ضبط تبسم

قفلی‌ست که بر حقهٔ گوهر زده‌ای باز

افروخته‌ای چهره ز تاب عرق شرم

در کلبهٔ ما آتش دیگر زده‌ای باز

مجروح وفا بی‌اثر زخم‌، شهید است

کم بود تغافل‌که تو خنجر زده‌ای باز

ای خط‌، ادبی‌کن‌، مشکن خاطر رنگش

زین شوخ‌ زبانی به چه رو سر زده‌ای باز

با تیره‌دلی‌ کس نشود محرم چشمش

ای سرمه چرا حلقه بر این در زده‌ای باز

احرام گلستان تماشای که داری

ای دیده به حیرت مژه‌ای بر زده‌ای باز

خون‌ کرد دلت سعی فسردن‌، چه جنون است

خاکی و به آرایش بستر زده‌ای باز

بیدل چه خیال است در این راه نلغزی

اشکی و قدم بر مژهٔ تر زده‌ای باز

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سلمان ساوجی

زلفین سیه خم به خم اندر زده‌ای باز

وقت من شوریده به هم بر زده‌ای باز

زان روی نکو چشم بدان دور که امروز

بر مه زده‌ای طعنه و در خور زده‌ای باز

از غالیه رسمی زده‌ای بر گل و شکر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سلمان ساوجی
بیدل دهلوی

جامی مگر از بزم حیا در زده‌ای باز

کاتش به دل شیشه و ساغر زده‌ای باز

آن زلف پریشان زده‌ای شانه ندانم

بر دفتر دلها ز چه مسطر زده‌ا‌ی باز

برگوشهٔ دستار تو آن لالهٔ سیراب

[...]

ترکی شیرازی

شورچه شرابی ست که بر سر زده ای باز

جامی مگر از بادهٔ اخگر زده ای باز

ساغر زده رسوا شود از خفتگی چشم

از چشم تو پیداست که ساغر زده ای باز

جامی زده ای باز از آن آب چو آذر

[...]

حاجب شیرازی

مستانه بسر میکده را در زده ای باز

وز باده معنی دو سه ساغر زده ای باز

درپای خم افتاده ای از تاب می ناب

یا خیمه بسر چشمه کوثر زده ای باز

از خاک و ز خشت است گرت بستر و بالش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه