گنجور

 
بیدل دهلوی

سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار

از پر طاووس دامن بر کمر دارد بهار

شبنم ما را به حیرت آب می‌باید شدن

کز دل هر ذره توفانی دگر دارد بهار

رنگ دامن چیدن و بوی گل از خود رفتن‌ست

هر کجا گل می‌کند برگ سفر دارد بهار

جلوه تا دیدی نهان شد رنگ تا دیدی شکست

فرصت عرض تماشا اینقدر دارد بهار

محرم نبض رم و آرام ما عشق است و بس

از رگ ‌گل تا خط سنبل خبر دارد بهار

ای خرد چون بوی گل دیگر سراغ ما مگیر

درجنون سرداد ما را تا چه سر دارد بهار

سیر این گلشن غنیمت دان که فرصت بیش نیست

در طلسم خندهٔ‌ گل بال و پر دارد بهار

بوی‌گل عمریست‌ خون‌آلودهٔ‌ رنگست‌ و بس

ناوکی از آه بلبل در جگر دارد بهار

لاله داغ و گل‌ گریبان‌چاک و بلبل نوحه‌گر

غیر عبرت زین چمن دیگر چه بردارد بهار

زندگی می‌باید اسباب طرب معدوم نیست

رنگ هر جا رفته باشد در نظر دارد بهار

زخم دل عمریست درگرد نفس خوابانده‌ام

در گریبانی که من دارم سحر دارد بهار

کهنه درس فطرتیم ای آگهی سرمایگان

چند روزی شد که ما را بی‌خبر دارد بهار

چند باید بود مغرور طراوت های وهم

شبنمستان نیست بیدل چشم تر دارد بهار

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از دل پرخون بلبل کی خبر دارد بهار؟

هر طرف چون لاله صد خونین جگر دارد بهار

شاهدان غیب را بی پرده جولان می دهد

منت بسیار بر اهل نظر دارد بهار

مستی غفلت حجاب نشأه بیگانه است

[...]

فیاض لاهیجی

باز هر سو موج ابری جلوه‌گر دارد بهار

فیض عالم در نقاب مشک تر دارد بهار

قطرة ابرست و دریای طراوت موج‌ زن

عالمی را غرقه در آب گهر دارد بهار

صورت شیرین به جای لاله می‌روید ز سنگ

[...]

بیدل دهلوی

چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار

آنچه در وهمت نگنجد جلوه‌گر دارد بهار

ساعتی چون بوی‌ گل از قید پیراهن برآ

از تو چشم آشنایی آنقدر دارد بهار

کهکشان هم پایمال موج توفان گل است

[...]

طغرل احراری

بس که اندر باغ از جنت اثر دارد بهار

جامه‌ای همچون پر طوطی به بر دارد بهار

دم به دم آیینه‌سان در عشرت‌آباد چمن

شاهد گل‌های رنگین جلوه‌گر دارد بهار

از خط ریحان لعل او مرا معلوم شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه