گنجور

 
بیدل دهلوی

در بیابانی‌ که سعی بیخودی رهبر شود

راه صد مطلب به یک لغزیدن پا، سر شود

جزوها در عقده ی خودداری‌کل غافلند

نقطه از ضبط عنان ‌گر بگذرد دفتر شود

خشکی از طبع جهان آلودگی هم محوکرد

لاف چشم تر توان زد دامنی گر تر شود

گر همه گوهر بود نومیدیست افسردگی

از گرانباری مبادا کشتی‌ام لنگر شود

فال آسودن ندارد خودگدازیهای من

جمله پرواز است آن آتش که خاکستر شود

عقدهٔ ‌کارت دلیل اعتبار دیگر است

شاخ‌ گل چون غنچه آرد رشتهٔ‌ گوهر شود

بر شکست هر زیان تعمیر سودی بسته‌اند

فربهی وقف غناگر آرزو لاغر شود

چاره نتواند نهفتن راز ما خونین‌دلان

زخم‌ گل از بخیهٔ شبنم نمایان‌تر شود

خاک حسرت برده ای دارم‌که مانند جرس

ناله پیماید به‌جای باده، گر ساغر شود

صاحب آیینه نتوان گشت بی‌قطع نفس‌

بگذرد از زندگی تا .خضر، اسکندر شود

وضع همواری ز ابنای زمان مطلوب ماست

آدمیت‌گر نباشد هر که خواهد خر شود

بیدل آسان نیست کسب اعتبارات جهان

سخت افسردن به‌خود بنددکه خاکی زر شود

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

باد نورزی همی در بوستان بتگر شود

تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

باغ همچون کلبۀ بزّاز پر دیبا شود

باد همچون طلبۀ عطار پر عنبر شود

سونش سیم سپید از باغ بردارد همی

[...]

فرخی سیستانی

گر نه آیین جهان از سر همی دیگر شود

چون شب تاری همی از روز روشن تر شود

روشنایی آسمان را باشد و امشب همی

روشنی بر آسمان از خاک تیره بر شود

روشنی بر آسمان زین آتش جشن سده ست

[...]

منوچهری

باد نوروزی همی در بوستان سامر شود

تا به سحرش دیدهٔ هر گلبنی ناظر شود

گل که شب ساهر شود پژمرده گردد بامداد

وین گل پژمرده چون ساهر شود زاهر شود

ابر هزمان پیش روی آسمان بندد نقاب

[...]

امیر معزی

آمد آن فصلی ‌کزو طبع جهان دیگر شود

هر زمین از صنعت او آسمان پیکر شود

باغ او مانند صورتخانهٔ مانی شود

باغ ازو مانند لعبت‌خانهٔ آزر شود

کوهسار از چادر سیماب‌گون آید برون

[...]

سنایی

دور عالم جز به آخر نامدست از بهر آنک

هر زمان بر رادمردی سفله‌ای مهتر شود

آن نبینی آفتاب آنجا که خواهد شد فرو

سایهٔ جوهر فزون ز اندازهٔ جوهر شود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه